مظلوم همیشه ی تاریخ (نگاهی کوتاه به زندگی امام حسن علیه السلام)

مظلوم همیشه ی تاریخ (نگاهی کوتاه به زندگی امام حسن علیه السلام)

۱۳ تیر ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام

سیره ‏نویسان و تاریخ ‏نگاران معمولا در کتاب‏های خود به نقل حوادث و تاریخ وقایع و زندگی بزرگان و اقوام بسنده کرده ‏اند و کمتر مایل بوده اند به تجزیه و تحلیل آن بپردازند، مگر عده ‏ای انگشت‏ شمار که در لابه ‏لای بحث‏های خویش گاه و بی گاه به این موضوع پرداخته اند.

عموما سیره‏ نویسان و تاریخ ‏نگاران تنها به ذکر وقایع و حوادث اکتفا مي کردند و کمتر به تجزیه و تحلیل محتوا و بررسی وقایع پرداختند. مورخان برای پاسخ به پرسش «چرا» روی خوش نشان نداده اند و از کنار مسائل به سادگی و با چشم پوشی گذشته اند؛ شاید هم بنا به دلایلی که فعلا از دید ما پنهان است، چنین چیزی آن‏طور که امروزه اهمیت آن به شدت احساس می‏ شود برای آنها حائز اهمیت نبوده است. همین مسائل مهم بوده است که حوادث تاریخی را یکی پس از دیگری بیان کنند و برای آیندگان، بدون کم و کاست همان طور که به آنان رسیده، به ارث گذارند.

این جدای از سیره ‏نویسان درباری و مزدبگیران سلطنتی است که تنها به نقل وقایع اکتفا نکردند، بلکه آن طور که امرا و ملوکان خواستند تاریخ را نوشته اند. شاید هم برای بیان حقایق، آزادی نداشتند و عواملی موجب گردید تا چنین شیوه ‏ای را در پیش گیرند. چندان تعجب ‏آور نیست که برخی از تاریخ‏نگاران به امور بی اهمیت می‏ پرداختند و در وصف مجلس میگساری یا ندیمان خلیفه نکته ‏ای را فروگذار نمی‏ کردند یا حوادثی را که جز درعالم خیال نبوده، جعل و نقل می‏ کردند.

در عین حال دیده می شود شخصیت‏هایی را که در تاریخ اهمیت و منزلت خاصی داشته اند به کلی از یاد می ‏بردند یا در بیان نقش تاریخی آنان خود را به نادانی می ‏زدند و حوادث با اهمیتی را که از همان فرمانروا یا دیگران سرزده و در سرنوشت امت و آینده‏ ی آنان نقش مهمی داشته و تأثیر به سزایی در تغییر مسیر تاریخ ایفا نموده است، فرومی‏ گذاشتند و یا آشفته و مبهم در پرده ‏ای از کتمان و ابهام درمی‏ پیچیدند.    

باید با دیدی محققانه به تجزیه و تحلیل وقایعی پرداخت که به طور مستقیم یا غیر مستقیم با زندگانی این بزرگان ارتباط دارد.

 هم چنین برخلاف تاریخ‏نگاران و سیره ‏نویسان گذشته، صرفا به نقل حوادث و تاریخچه‏ ی زندگانی ائمه علیهم السلام نپرداخته، بلکه زندگانی سیاسی ایشان را نیز به طور دقیق تجزیه و تحلیل کرد.

   بنابراین باید با دقت نظر به بررسی جنبه‏ هایی از زندگی ائمه علیهم السلام که به طور کامل و صریح رنگ و بوی سیاسی دارد، پرداخت. بدون تردید مهمترین دغدغه ی هر انسان جویای حقیقتی بیش از هر چیز، شناخت صحیح و خالی از هر گونه شبهه، از پیشوا و رهبر و امام خود است. انسانی که به دنبال شاهراه حقیقت است تا در کوره راههای زندگی، گرفتار سردرگمی نشود. البته همه‏ ی شؤون زندگی امامان علیهم السلام در رابطه‏ ی تنگاتنگ با مسائل سیاسی - اجتماعی جامعه بوده و هیچ کدام به عنوان امام و رهبر معنوی امت اسلامی نمی‏ توانستند از سیر حوادث و امور جاری مسلمانان برکنار باشند مگر این که مصلحت اقتضا کرده باشد که مدتی در موضوع خاصی غیر از امامت به تقیه پرداخته باشند که همین هم به نظر یک موضع‏گیری سیاسی مهم است و از نقش و اهمیت آن کاسته نمی شود.

   ارزش و اهمیت مطالعه ابعاد مختلف زندگانی رسول خدا صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و نوع بینش آنها، خصوصیات و فضیلت هایشان ریشه ی عاطفی و احساسی ندارد بلکه اجابت امری است که از جانب پروردگار متعال مطرح شده است. 
   دوستی اهل بیت  علیهم السلام مساله ای ساده نیست که از کنار آن به راحتی عبور کرد، چرا که در قانون داد وستد دو جنسی که با هم مبادله می شوند باید هم تراز هم باشند. در یک کفه ترازو ماموریت هدایت مردم، آن هم نه درحد مردم یک کشور یا منطقه خاص؛ بلکه دینی است به نام «اسلام» که برنامه آن برای عموم مردم می باشد؛ اعم از عرب، فارس، ترک، یا به عبارتی از شرقی- ترین نقطه ی آسیا گرفته تا ناکجا آباد غرب دنیا.زمانی که خداوند یگانه به محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله وحی کرد تا بشریت را از تاریکی‏های کفر و شرک برهاند و به سوی نور و ایمان و توحید هدایت کند؛ برای اجرای این ماموریت بزرگ «مودت و دوستی اهل بیتش علیهم السلام»‌ را به عنوان پاداش و دستمزدی برای سرور کائنات  از مردم خواستار شد.

دینی که با برنامه ای کامل پایه ریزی حکومت جهانی حضرت ولیّ عصر علیه السلام در قرنها و سالها بعد را انجام می دهد، نقطه ی آغازی است برای گسترش عدالت و برپایی شعائر الهی، در زمانی که از آنچه که رسول الله صلی الله علیه و آله برای آن خون دلها خورد، رنجها و مرارتهایی که دختر نازینیش تحمل کرد، خون دلهايي که داماد و پسر عمویش از نادانی قومش کشید، ظلمهایی که در حق فرزندانش روا داشته شد؛ از آن جز سیاهی خطی و نامی برجای نمانده، در این زمان است که موعود معهود علیه السلام برای برپایی دین جدش  صلی الله علیه و آله قیام خواهد نمود. پس دوستی اهل بیت علیهم السلام و خاندان رسول  صلی الله علیه و آله صرف اظهار ارادت نیست؛ بلکه مسوولیتی است خطیر که هر انسان آگاه، سنگینی بار آن را بر دوش خود احساس می کند.

   ای کاش! هر مسلمانی با شناخت صحیح و عمیق از رهبران خود به حقیقت زندگی پی می برد و آن گونه نمی‏ شد که از آنهایی باشند که از دنیا بروند در حالی که امام زمان خود را نشناختند و مرگ آنها همانند مردن در عصر جاهلیت باشد.

   در اینجا به شرح  مختصری از ابعاد مختلف زندگی امام مجتبی علیه السلام می پردازیم و تنها منظورمان معرّفی مختصری از امام علیه السلام است و اینکه الگوی انسانیت کیست؛ برخلاف آنچه ممکن است به نظر برسد به هیچ وجه منظور فقط نقل تاریخ نیست، به خصوص که در زیارت حضرت سیدالشّهداء علیه السلام آمده است: «و جعلک و اباک و جدّک و اخاک و بنیک عبرة لاولی الالباب، خدای تعالی تو و پدرت و جدّت و برادرت و فرزندانت را وسیله ی پند برای صاحبان مغز قرار داد».

   با این امید که همه ی مسلمانان مشمول دعای از پیش اجابت شده رسول اکرم صلی الله علیه و آله و امام عصر ارواحناه فداه باشند، به بررسی و تحلیل مختصری از زندگانی حضرت مجتبی علیه السلام در روزگار رسول اکرم  صلی الله علیه و آله و خلفای سه گانه و هم چنین مطالعه‏ ی زندگانی حضرت  علیه السلام در روزگار خلافت ظاهری امیرالمؤمنین علیه السلام و سپس دوران امامت خود آن حضرت علیه السلام كه بسیار حائز اهمیت است، پرداخته شده و به خصوص این که حادثه‏ ای مثل باشکوه‏ترین نرمش قهرمانانه‏ ی تاریخ، یعنی صلح با معاویه، در زندگي حضرت علیه السلام رخ داده است.

 تولد و دوران كودكي حضرت علیه السلام

شیخ جلیل مرحوم علی بن عیسی اربلی می ‏نویسد: «صحیح‏ترین اقوال آن است که امام حسن علیه السلام در نیمه ‏ی رمضان سال سوم هجرت در مدینه طیبه متولد شده است[1]

ولی مرحوم محمد تقی سپهر در ناسخ می ‏نویسد: «آنچه از احادیث مختلف تحقیق کرده و نظر نهایی را اختیار نموده ‏ام، این است که ولادت امام حسن علیه السلام در روز سه‏ شنبه نیمه‏ ی ماه رمضان سال دوم هجری بوده است. [2]»

    مرحوم شیخ بن بابویه به سندهای معتبر از امام زین ‏العابدین علیه السلام روایت کرده است: «هنگامی که امام حسن علیه السلام متولد شد، حضرت فاطمه علیها السلام  به حضرت امیرمؤمنان علیه السلام عرض کرد: «او را نامی بگذار». حضرت امیرعلیه السلام فرمود: «در نام‏گذاری بر رسول خدا صلی الله علیه و آله سبقت نمی ‏گیرم» . ... سلمی بنت عمیس (بانوی حرم حضرت حمزه علیه السلام)، تازه مولود را به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  آوردند ... . حضرت صلی الله علیه و آله زبان خود را به دهان نوزاد گذاشت و نوزاد هم شروع به مکیدن زبان پیامبر صلی الله علیه و آله  کرد سپس ازامیرمؤمنان علیه السلام پرسید: «او را نامی گذاشته ‏ای؟». آن حضرت علیه السلام عرض کرد «من در نام‏گذاری بر شما سبقت نخواهم گرفت.» رسول خدا صلی الله علیه و آله  نیز فرمود: «من هم از پروردگار خود سبقت نمی ‏گیرم.» خداوند به جبرئیل خبر داد که برای محمد صلی الله علیه و آله  پسری متولد شده است. برو به او سلام و تهنیت برسان بگوعلی علیه السلام نسبت به تو مثل هارون علیه السلام است به موسی علیه السلام، او را به نام پسر هارون علیه السلام نام بگذار.» جبرئیل نازل شد و از طرف خدای بزرگ به او تبریک و تهنیت گفت و عرض کرد: «خداوند تبارک و تعالی به تو دستور داده که او را به نام پسرهارون علیه السلام نام بگذاری». حضرت صلی الله علیه و آله  فرمود: «نام او چه بوده است؟» گفت: «شبر»، فرمود: «زبان من عربی است.» جبرئیل گفت: «نام او را حسن بگذار».

   مرحوم خاتون‏ آبادی برای امام حسن علیه السلام  پانزده لقب نقل کرده است. به ده مورد که اکثر تاریخ ‏نویسان بر آنها متفق القول هستند، اشاره می ‏شود: « 1- تقی ؛ 2- طیب ؛ 3- زکی ؛ 4- سید ؛ 5- سبط ؛ 6 – ولی ؛ 7- امین ؛ 8 - مجتبی ؛ 9- حجت ؛ 10- زاهد.» 

مرحوم علی بن عیسی اربلی می‏ گوید: «مشهورترین آنها "تقی" و بهترین آنها "سید" است که خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله  این لقب را به ایشان داده است. کنیه "ابومحمد" را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله  به آن حضرت علیه السلام داده است و غیراز این برای حضرت علیه السلام کنیه‏ ی دیگری نقل نشده است[3]. مادر رضاعی آن حضرت علیه السلام، «ام ‏الفضل» زن عباس بن عبدالمطلب بود[4] .   

رسول خدا صلی الله علیه و آله  بسیاری از آداب و تعالیم الهی و راه و روش تربیت را از طریق اعمالشان نسبت به ایشان و برادرشان، حسین علیه السلام، به دیگران آموخت. 
   در پاره‏ ای از اخبار آمده است در آغاز تولد طاهر و مطهر و حتی ناف بریده بود و هم اسناد تاریخی سخن از تسبیح و تهلیل او در حین ولادت دارند.[6]اگر حسنین علیهما السلام نبودند چگونه به مصداق عملی طرز برخورد با کودکان از دید اسلام پی برده می شد؟ چگونه مرز احترام و تکریم درباره کودکان شناخته می شد؟ او بسیاری از تعالیم اسلامی را در قالب برخورد با فرزندان فاطمه سلام الله علیها وعلی علیه السلام اعلام پیاده کرد[5].

او در خانه علی علیه السلام به دنیا آمد، در همان خانه ‏ای که یک درب آن به سوی مسجد گشوده می ‏شد و درب دیگر در کوچه ای از مدینه بود. می‏ دانیم که رسول خدا صلی الله علیه و آله  به فرمان خدا همه درهائی را که به سوی مسجد گشوده می ‏شد بست الا در خانه علی علیه السلام. [7]

نوزاد به نیای خویش، یعنی رسول بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله، بسیار شباهت داشت[8]، حضرت صلی الله علیه و آله کودک را در آغوش گرفت، بویید و بوسید و در گوشهایش اذان و اقامه گفت[9]. روز بعد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود تا قوچی بیاورند و قربانی کرد.[10]

  با تولد حضرت حسن علیه السلام مژده دهندگان با گرم ترین و شایسته ‏ترین تبریکات به خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله  آمدند،

زیرا حسن علیه السلام نخستین فرزند خانه ‏ی رسالت بود و چشم پیامبراکرم صلی الله علیه و آله  و یاران بزرگوارش به وی دوخته شده بود.

او تجدید کننده‏ ی رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله بود و در آینده، مقتدا و الگوی مسلمانان صالح به شمار می آمد. 

او پس از پیامبر صلی الله علیه و آله  و امیرمومنان علیه السلام ادامه دهنده‏ ی راه و رسالت آن حضرت صلی الله علیه و آله  بود.

   پیامبر اکرم  صلی الله علیه و آله  به حسن و برادرش حسین علیهما السلام علاقه ‏ی خاصی داشت و بارها می ‏فرمود که حسن و حسین علیهماالسلام  فرزندان من هستند و به پاس همین سخن علی علیه السلام  به سایر فرزندان خود می‏ فرمود: «شما فرزندان من هستید و حسن علیه السلام و حسین علیه السلام  فرزندان پیغمبر خدایند.[12]»   کودک در پرتو حمایت رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله و در زیر سایه‏ ی پدرش امام علی علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها  بزرگ می ‏شد تا بدین وسیله تمام معانی و مفاهیم اسلام ناب را از چشمه‏ سار رسالت و تمام ارزشهای ولایت را در زیر سایه ‏ی ولایت و همه‏ ی فضایل و مکارم را از منبع عصمت و فضیلت بیاموزد. پیامبر صلی الله علیه و آله، علی و زهرا علیهماالسلام در تربیت امام علیه السلام توجه و اهتمامی بلیغ، مبذول می‏ داشتند تا بدان وسیله، استعدادها و شایستگی های وی را شکوفا سازند.[11]

   امام حسن علیه السلام نزدیک به هشت سال زمان جد بزرگوارش را درک نمود. پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله، تحت تربیت پدر بزرگوار خود علیه السلام  قرار گرفت[13].

   ولادت امام علیه السلام  به بسیاری از اضطرابات و وسوسه انگیزی‏ها پایان داد. ولادتش خاطره شیرینی پیروزی‏های جنگ بدر را که در رمضان سال قبل اتفاق افتاده بود بیشتر کرد و برای دوستداران خاندان نبوت و امامت موهبتی عظیم به حساب می‏ آمد. آیات سوره کوثر مصداق و تجسم یافتند و وعده خدا درباره پیامبر صلی الله علیه و آله  صادق آمد .

خط ولایت و امامت رنگ و انسجامی جدید یافت، مهره‏ های خلافت تدریجا چیده می‏ شدند و خط محمد صلی الله علیه و آله و آل او و سلسله خلافت و امامت به وسیله ولادت او پایه گذاری شد. او را شبیه‏ ترین افراد به رسول خدا صلی الله علیه و آله   در چهره و اندام یافتند که بعدها رسول خدا صلی الله علیه و آله   فرموده بودند اخلاق و بزرگواری او نیز چون اخلاق و عظمت من است. او نخستین ثمره از محمد صلی الله علیه و آله بود و آل محمد علیهم السلام[14].

   از روایات بی شماری که در کتب مورد اعتماد شیعه و اهل تسنن نقل شده، اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام را دو پسر خود می خواند و آنها رسول خدا صلی الله علیه و آله را به عنوان پدر می خواندند. این موضوع نیز یکی از نشانه های پیوند محکمی است که بین پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام وجود داشت [15].

امامان اهل بیت علیهم السلام  و دوستانشان تاکید داشتنددر حقیقت خانه و دامنی که حسن علیه السلام را پرورانید و پایه آغازین زندگی امام حسن علیه السلام بود، از سه شخصیت بزرگ، پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام و زهرا سلام الله علیها  تشکیل شده بود. بنابراین اساس پیدایش زندگی درخشان حسن علیه السلام بر سه مقام بزرگ نبوت، ولایت و عصمت استوار گردید.که این موضوع را حفظ کنند، ولی به عکس دشمنان کینه توز خاندان رسالت با تاکید آن را انکار می کردند .[16].   


نخست: مردم بدانند پیامبر صلی الله علیه و آله آنها را بسیار دوست دارد، تا آنان نیز پیوند دوستانه با آن دو بزرگوار داشته باشند و با آنها دشمنی نکنند.   پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت حسن علیه السلام و برادرش، حضرت حسین علیه السلام را همواره مورد محبت فوق ‏العاده قرار می ‏داد. آنها از همان آغاز تحت مراقبت دقیق پیامبر صلی الله علیه و آله بودند. پیامبر صلی الله علیه و آله با محبتهای سرشار خود، که یکی از اصول مهم تربیتی است؛ در پرورش شخصیت و رشد ارزشهای اخلاقی امام حسن و امام حسین علیهما السلام، کمال استفاده را می ‏نمود. محبتهای پیامبر صلی الله علیه و آله به این دو بزرگوار تنها جنبه عاطفی نداشت، بلکه هدف اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله از این محبتها دو چیز بود:

دوم: پیامبر صلی الله علیه و آله می‏ خواست با رعایت یکی از اصول مهم تربیتی، یعنی محبت و رفتار صمیمی و دوستانه، در رشد و تربیت صحیح حسن علیه السلام و حسین علیه السلام کوشا باشد، چرا که رفتار صمیمی و دوستانه، نقش زیادی در تربیت سالم کودک دارد.

گاهی پیامبر صلی الله علیه و آله از اینکه حسن و حسین علیهماالسلام را تحت مراقبتهای خاص تربیتی خود قرار می ‏داد یاد می‏ کرد و توجه مردم را به این موضوع جلب می ‏نمود.[17] در واقع پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله   می خواست بدین ترتیب سیره ی خویش را در برخورد با امام حسن علیه السلام به عنوان اسوه ی مومنان به یاران خود تفهیم کند؛ از این روحسن علیه السلام را گرامی می داشت و او را ارج می نهاد [18].

   امام حسن علیه السلام از نظر اخلاق و روش و سیادت، شبیه‏ترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله  بود[19].

امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز بسیار به دو فرزندنش، حضرت حسن و حضرت حسین علیهما السلام  احترام می‏ گذاشت و در میان فرزندانش جایگاه ویژه ‏ای داشتند و در فرصت های مناسب، عظمت مقام آنها را بازگو می‏ کرد.

آغاز طوفان هاي تاريخ اسلام

دوران کودکی آن حضرت علیه السلام  با وقایع تلخ و جانگدازی همراه بود. هنوز هشت سال از عمر او نگذشته بود که جد بزرگوارش، حضرت محمد صلی الله علیه و آله به ملکوت اعلی پیوست.  هم چنین حضرت علیه السلام در سنّ هشت سالگی شاهد مبارزات و شهادت مادرعزیزش بود. مبارزه ای که تا روزگار باقی است افشاگر ستمهایی است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله بر یگانه دخترش و خانواده ی ایشان وارد شد. حسن علیه السلام  شاهد مخفیانه به خاک سپردن مادرش و نیز مسائل بعد از آن بود[20].

   سال‏های کودکی و جوانی امام حسن علیه السلام درطول خلافت خلیفه اول، دوم و سوم سپری شد[21]. روزی به مسجد رفت و خلیفه اول را دید که بر منیر جدش صلی الله علیه وآله و بلکه بر منبر پدرش علیه السلام برای مردم سخنرانی می‏ کند. ناگهان دلش از درد و اندوه لبریز شد و یکپارچه به خشم و غضب مبدل گشت. صفوف مردم را شکافت تا به منبر رسید و سپس خطاب به خلیفه گفت: «از منبر پدرم فرود آی...» خلیفه خاموش ماند و حسن علیه السلام دوباره سخن خود را تکرار کرد و اندکی دیگر نزدیکتر آمد و گفت: «به تو خطاب می‏ کنم.» یکی از اصحاب برخاست و حسن علیه السلام را محکم گرفت، آتش خشم وی اندکی فروکش کرد و لحظه‏ ای سکوت حکم فرما شد، اما خلیفه با گفتار خود این سکوت را شکست و گفت: «راست می گویی، این منبر پدر توست» و اضافه بر این چیزی نگفت. سپس علی علیه السلام را مورد عتاب قرار داد، زیرا گمان کرده بود که آن حضرت علیه السلام، فرزندش را بر ضد وی تحریک کرده است، اما علی علیه السلام برای وی سوگند یاد کرد که چنین کاری نکرده است[22].

     شیوه رفتار و سیاست امام حسن علیه السلام در عصر خلافت عمر بن خطاب، مشابه شیوه او در عصر خلافت ابوبکر بود.

او در پرتو راهنمایی های پدرش علی علیه السلام، آنچه که موجب تقویت اسلام و عزت و شکوه آن در برابر بیگانگان می ‏شد، دخالت و حمایت می‏ کرد و آنچه که مربوط به اسلام نبود، خود را از آن کنار می‏ کشید و در موارد لازم با موضع گیری های قاطعانه‏ ی خود اعتراض می‏ نمود.
علت اتخاذ چنین موضع، این بود که آنها سیاست عمر و شیوه‏ ی فتوحات او و تبعیضات او در سهمیه ‏بندی غنائم و بیت المال را قبول نداشتند. از طرفی جو حاکم به گونه‏ ای بود که چاره‏ ای نمی‏ دیدند، جز آن که در کنار آن همه جنگها و سر و صداها به آموزش و آگاهی بخشی بپردازند و اگر نظریاتی می‏ دادند در موارد خاص و بسیار نادر بود، زیرا چنین تشخیص می ‏دادند که اگر موضع گیری دیگر داشته باشند، در مجموع به نفع اسلام و مسلمانان نخواهد بود. [24]   امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در جنگها و فتوحات اسلامی، در عصرعمر، شرکت نکردند[23] و در کنار پدر بزرگوارشان، به تعلیم و تعلم و حل مشکلات مردم پرداختند.

   در بعضی از تواریخ آمده امام حسن و امام حسین علیهماالسلام درعصر خلافت عثمان و در سال 30 هجری، در فتح خراسان و طبرستان (مازندان و گیلان کنونی) به عنوان سران مهاجر و انصار، شرکت نظامی داشتند و هم چنین از جنگاوران پیشتاز فتح شهرهای آفریقا به شمار می ‏آمدند.

علامه هاشم، معروف حسنی، در کتاب «سیرة الائمة الاثنی عشر» شرکت حسن و حسین علیهماالسلام را در این فتوحات چنین توجیه می ‏کند: «عجیب و بعید نیست که علی علیه السلام   و فرزندانش، همه‏ ی امکانات و نیروهای خود را در راه نشر اسلام و اعتلای کلمه‏ ی حق بسیج کنند، همان گونه که اگر حق خود را در مورد خلافت مطالبه کنند، به خاطر نشر اسلام و بزرگداشت کلمه حق است. چه مانعی دارد که اگر اسلام در مسیر اصلی خود قرار گیرد آنها چون سربازانی جانباز، در میان صفوف مسلمین با دشمن بجنگند...»

ولی بعضی از محققین، این نظریه را رد کرده‏ اند و معتقد هستند که امام حسن و امام حسین علیهماالسلام در هیچ کدام از فتوحات روزگار خلفاء شرکت نداشته ‏اند، به خاطر اینکه کیفیت فتوحات عصر خلفا با فتوحات عصر پیامبر صلی الله علیه و آله فرق داشت و بین این دو، از زمین تا آسمان اختلاف بود ... [25].
   این فراز، نشان می‏ دهد که امام حسن علیه السلام در عصر عثمان، نقش مهمی در رساندن اعتراضها و شکایت های مردم، به عثمان داشت. نه تنها کارهای عثمان را تأیید نمی‏ کرد، بلکه با واسطه شدن در آن جو خطرناک، اعتراض های مردم را تأیید می ‏نمود و در ابلاغ آنها به هیئت حاکمه، تلاش می ‏کرد.   در عصر حکومت عثمان، شکایتهایی که مردم از حکومت او داشتند، به عرض حضرت علی علیه السلام می ‏رساندند و از او دادخواهی می‏ کردند. آن حضرت علیه السلام، فرزندش، حسن مجتبی علیه السلام را نزد عثمان می ‏فرستاد و توسط  ایشان، اعتراض های مردم را به عثمان ابلاغ می‏ کرد و از او می‏ خواست خود را اصلاح کند. وقتی که رفت و آمد امام حسن علیه السلام نزد عثمان بسیار شد؛ عثمان به ستوه آمد و گفت: « پدرت گمان می‏ کند که آنچه می ‏داند، هیچ کس نمی‏ داند، ما به آنچه می‏ کنیم از او آگاه تر هستیم، بنابراین از ما دست بردارد، و دیگر مزاحم ما نشو!» از این پس، علی علیه السلام فرزندش را برای کاری نزد عثمان نفرستاد [26].

دوران خلافت ظاهري اميرالمومنين علیه السلام  

 مدت خلافت حضرت علی علیه السلام چهار سال و نه ماه و چند روز طول کشید. آن حضرت علیه السلام در سراسر این عصر، با حوادث تلخ روبرو شد، از جمله سه جنگ داخلی بزرگ، یعنی جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان در عصر خلافت آن حضرت علیه السلام رخ داد [27].

   در گرماگرم این حوادث آنچه قابل ملاحظه است نقش امام حسن علیه السلام می باشد که در کنار پدر بزرگوار خود تمام مشکلات و سختی ها را تحمل می کند.

حضرت علی علیه السلام نیز به دو علت، امام حسن علیه السلام را در کنار خلافت خود شرکت می دهد؛

1- وی از کفایت و تدبیر والایی برخوردار بود

2- مردم را به امام و جانشین بعد از خود راهنمایی کند تا آنان امام حسن علیه السلام را به عنوان رهبری آزموده و دوراندیش و حاکمی دادگر و مهربان مدنظر قرار دهند [28].

از جمله مسووليت هاي ثبت شده در تاريخ برای امام حسن علیه السلام در دوران حیات و حکومت پدرعلیه السلام از این قرار می باشد: نماينده امام علي علیه السلام به سوي عثمان، پاسخ به سوالات مذهبي مردم، خواندن دعاي باران به دستور اميرمومنان علیه السلام، بسيج مردم کوفه، تبيين سياست امام علي علیه السلام درباره حکميت، عهده ‏داري امامت جمعه، دستياري اميرمومنان علیه السلام در قضاوت، فرماندهي گروه ده هزار نفري، سرپرستي موقوفات و صدقات، ايراد سخن به دستور پدر[30] .   آن بزرگوار در در طول سي و هفت‏ سالي که در کنار پدرعلیه السلام  زيست، با حوادث آن دوران خوی گرفت، بدان جهت در راه پیشبرد اسلام، نه فقط فرزندي مطيع و امام شناس بود، بلکه همواره بازوي نيرومند، ياوري صديق، مسئولي امين و با تجربه و سربازي عاشق و فداکار براي اميرمومنان علیه السلام به حساب مي ‏آمد. در زمان حیات و حکومت امیرالمومنین علیه السلام دوشادوش آن حضرت علیه السلام در مشکلات شرکت داشت و مسئولیت های گوناگونی را بر عهده گرفت [29].

   نخستین جنگی که درعصر خلافت علی علیه السلام از ناحیه بیعت ‏شکنان (عایشه، طلحه و زبیر) در بصره رخ داد، جنگ جمل بود. حضرت علی علیه السلام همراه حسنین علیهما السلام، با سپاه خو د، از مدینه به سوی بصره برای سرکوبی بیعت ‏شکنان حرکت نمودند.

حضرت علی علیه السلام نامه ‏ای برای «ابوموسی اشعری» استاندار کوفه فرستاد و او را به جهاد فراخواند و از او خواست تا مردم کوفه را برای کمک بفرستد. ولی او از فرمان علی علیه السلام   سرپیچی نمود و به جای بسیج مردم برای جهاد، آنها را به قعود و سکوت فراخواند ... .

   هنگامی که سپاه امیرمومنان به سرزمین ذیقار(نزدیک بصره) رسید، حضرت علی علیه السلام، فرزندش حسن علیه السلام را به سوی کوفه فرستاد، تا مردم کوفه را برای جهاد با سپاه جمل، بسیج نمایند.

امام حسن علیه السلام از طرف امیرمومنان علیه السلام، مامور شد تا جهت آگاه ساختن‏ مردم کوفه از توطئه ‏هاي شوم دشمنان و بسيج مردم براي ياري امیرمومنان، ‏علي علیه السلام، به همراه عمار بن ‏ياسر و قيس به کوفه برود.

امام حسن علیه السلام توانست با خطبه ها و روشنگری های خود باعث عقیم شدن کارشکني‏هاي ابوموسي اشعري شود و ‏حدود دوازده هزار نفر از جنگجويان کوفه را جهت پيوستن به سپاه‏ علي علیه السلام به سوي بصره گسيل دارد[31] .

 امیرالمومنین، علي علیه السلام به خاطر کمال احتياطي که در اين باره داشت و پيوسته سعي مي ‏کرد تا جلوي اين جنگ هاي داخلي و خانمانسوز را که اثري جز دلير شدن دشمنان و تضعيف و انهدام نيروهاي اسلام در برنداشت بگيرد، ولي به علت اصرار معاويه بر عناد و راه باطل خود، ناچار به اقدام شده بود[34] .   بعد از جنگ جمل، حضرت علی علیه السلام روانه ی کوفه شد[32؛ بعد از پایان جنگ همه با علی علیه السلام بیعت کردند به جز معاویه و عمروعاص[33]. پس از چند ماه توقف امام علیه السلام در کوفه و رد و بدل شدن نامه ‏ها و پيک ها، بالاخره همان گونه که پيش بيني مي ‏شد و اميرالمؤمنين علیه السلام نيز خبر داده بود، معاويه‏ ي جنايتکار حاضر به تسليم در برابر حق نگرديد و با اينکه خود و يارانش از مسببين قتل عثمان بودند خونخواهي عثمان را بهانه کرده و با فريبکاري‏ هاي بسيار توانست مردم شام را که عموما شناختي نسبت به اميرمؤمنان علیه السلام نداشتند با خود همراه کرده و براي جنگ با آن حضرت علیه السلام بسيج کند.

   در نتيجه جنگ صفين پيش آمد و اين جنگ خانمانسوز ماه ها طول کشيد و هزاران انسان مسلمان و مؤمن به خاطر جاه ‏طلبي و مقام پرستي معاويه ‏ي دنياپرست و هم‏فکرانش به خاک و خون کشيده شده و آن روزهاي سرنوشت سازي که با زمامداري رهبر واقعي اسلام هر ساعتش مي ‏توانست براي اسلام و مسلمين فوايد بسياري را به ارمغان بياورد، آن زمان گران بها و آن همه نيروهاي متعهد و فداکار تلاششان صرف برنامه ريزي‏هاي اساسي و تقويت اسلام گردد، در راه مبارزه با جاه ‏طلبي و هواپرستي آنان به هدر رفت.

   در جنگ صفین باز هم نقش مهم و مؤثر فرزند رشيد و بزرگ رسول خدا صلی الله علیه و آله و اميرمومنان علیه السلام، حسن بن علي علیه السلام  را در راه دفاع از حريم اسلام و قرآن مشاهده مي ‏شود[35]. جنگ صفین پیامدهای شومی بر جای گذاشت از جمله ظهور گروهی به عنوان خوارج بود؛ گستاخی این گروه به جایی رسید که علی علیه السلام را کافر خواندند و اعلام جنگ با علی علیه السلام دادند.

   حضرت علی علیه السلام  می ‏خواست با استدلال و بیان مطالب، آتش فتنه را خاموش کند ولی خوارج بر شعله ‏ور شدن این آتش، دامن می ‏زدند، که سرانجام جنگ نهروان به پیش آمد.

علی علیه السلام و سپاهیانش در این جنگ، همه آنها – جز 9 نفر را که گریختند - به هلاکت رسانید. امام حسن علیه السلام در این ماجرا نیز دستیار بزرگ پدرش علی علیه السلام بود، در آغاز بسیار سعی کرد تا آتش فتنه ‏انگیزان خوارج را خاموش کند ولی وساطت امام حسن علیه السلام نیز در آن کوردلان اثر نکرد ؛ به مخالفت خود ادامه دادند و سرانجام وجود ننگینشان به دست سپاهیان علی علیه السلام   از صفحه روزگار برافکنده شد.

   امام علی علیه السلام ابتدا حسن مجتبی علیه السلام را به سمت تولیت موقوفات مذکور انتخاب می کند و بیان می کند که اگر برای حسن علیه السلام اتفاقی افتاد، حسین علیه السلام جانشین وی می باشد. 

اما نکته قابل توجه این است که این حکم تصدي أموال شخصي اميرالمؤمنين علیه السلام نبوده، بلکه اموال امام و حاکم است که بايد براي حفظ امامت و زعامت و خاندان پرفضيلت اهل‏بيت علیهم السلام حفظ شود و حقوق و صدقات به اهلش برسد.

بايد گفت که اين منصب يکي از مسووليتها و شؤون امامت است که آن را اختصاص به امام حسن علیه السلام و سپس به امام حسين علیه السلام مي ‏دهد.

   در پي خيانت آشکار معاويه و هوادارانش پس از ماجراي حکميت، اميرمومنان علیه السلام در اواخر عمرش بر آن شد تا جنگ با معاويه را از سر بگيرد. بدين جهت ‏با بسيج کردن مجدد نيروهاي رزمنده، امام ‏حسن علیه السلام را به فرماندهي ده هزار نفر منصوب کرد تا آنها به سوي‏ جبهه صفين روانه شوند. مردم گروه گروه به اين سپاه پيوستند. صد هزار شمشير جمع شد و آماده حرکت ‏شد. سرانجام با شهادت ‏ حضرت امیرمومنان علیه السلام آن سپاه با عظمت از هم گسيخت.  با نگاه اولیه به فرمان امیرالمومنین علیه السلام  چنین گمان می رود که این فرمان، همانند وصیت و سفارش شخصی افراد درباره ی اموال شخصی است تا بعد از مرگ، اختلاف و جدایی در میان ورثه نیفتد، اما بعد از تامل بیشتر در مورد صدقات و موقوفات رسول الله  صلی الله علیه و آله و علی بن ابی طالب علیه السلام  و دیگر ائمه علیهم السلام  جهت مصالح مسلمین، روشن می شود که خطبه در صدد نصب مدیر امور مالی مطمئن و دقیق برای حفظ و حراست بیت المال مسلمانان است، گرچه در میان صدقات، مقداری از دسترنج های آنان نیز دیده می شود [36].

روزهاي خلافت امام حسن مجتبي علیه السلام  

 بعد از شهادت امیرمومنان علیه السلام، امام حسن علیه السلام مامور قتل «ابن ملجم» شد. پس از فراغت از کار وی و پایان یافتن مراسم تدفین امام علی علیه السلام در صبح همان روز به مسجد کوفه رفتند37]، در حالی که پیش از ایشان انبوه مردم در مسجد جمع شده بودند.

مردمی که داغ امام و رهبر خود، علی علیه السلام، را دیده بودند. انبوه مردم چنان بود که مسجد کوفه با همه ی وسعت، گنجایش آنها را نداشت. امام علیه السلام شروع به خطبه خواندن کردند؛ در حالی که بزرگان مهاجر و انصار پیرامون ایشان بودند. امام علیه السلام اولین سخنرانی خود را پس از شهادت رهبر عظیم الشان اسلام، علی علیه السلام، با حالتی از حزن و اندوه ناشی از غم از دست دادن پدر و در حالتی که خود را به مردم معرفی می نمود، آغاز نمود.

   «ابواسحاق سبیعی» و دیگران نقل کرده ‏اند: «در صبح آن شبی که امیرمؤمنان علی علیه السلام از دنیا رفت، امام حسن علیه السلام برای اصحاب سخنرانی کرد، پس از حمد و ثنای الهی و درود فرستادن بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«شب گذشته مردی از میان شما رفت که پیشینیان در کردار نیک از او پیشی نگرفتند و آیندگان در رفتار، به او نخواهند رسید، او همواره همراه رسول خدا  صلی الله علیه و آله با دشمنان جنگید و با نثار جانش از حریم پیامبر صلی الله علیه و آله دفاع نمود، ...

در همان شبی که عیسی بن مریم علیه السلام به سوی آسمان عروج کرد و حضرت یوشع بن نون علیه السلام وصی موسی علیه السلام وفات یافت ...». در این هنگام گریه گلوی امام حسن علیه السلام را گرفت و گریه کرد و همه ‏ی حاضران با او گریه کردند.

سپس فرمود: «من پسر بشیر (مژده دهنده، یعنی رسول خدا صلی الله علیه و آله هستم، من پسر کسی هستم که به اذن خدا مردم را به سوی خدا دعوت می‏ کرد، من پسر چراغ تابناک هدایت هستم، من از خاندانی هستم که خداوند، پلیدی و ناپاکی را از آنان دور ساخت و آنان را به طور کامل پاکیزه نمود.

من از خاندانی هستم که خداوند دوستی به آنان را در قرآنش واجب کرده و فرموده است: «... قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فی القربی و من یقترب حسنة نزد له فیها حسنا...؛ ای پیامبر! بگو من پاداشی برای رسالت نمی ‏خواهم، مگر دوستی در حق خویشاوندان و هر که نیکی کند، بر نیکی او بیفزاییم.» منظور از «حسنه» (نیکی) در این آیه، دوستی ما خاندان است» و سپس (سخنرانی را به پایان رساند و) نشست[38] . »

   پس از پایان خطبه «ابن ‏عباس» به پا خاست و از مردم برای امام حسن علیه السلام بیعت گرفت و بدین ترتیب بیعت با امام حسن علیه السلام به عنوان خلیفه و سرپرست مؤمنان درکوفه و در دیگر سرزمین ها مانند حجاز، یمن، فارس و دیگر مناطق اسلامی به پایان رسید و اولین کسی که اقدام به بیعت با امام علیه السلام نمود «قیس بن سعد بن عباده انصاری» بود.»

   این جریان در روز جمعه 21 ماه رمضان سال چهل هجرت ( در کوفه ) واقع شد. آنگاه امام حسن علیه السلام به تعیین استانداران و کارگزاران پرداخت و فرماندهان را نصب نمود و شؤون کشور اسلامی را تنظیم نموده و زیر نظر گرفت.

   امام حسن علیه السلام وصیّ پدرش، امیرمومنان علیه السلام، بر خاندان و فرزندان و اصحاب پدرش بود و علی علیه السلام به او وصیت کرد که در آنچه وقف کرده و صدقه قرار داده نظارت کند و برای این موضوع، عهدنامه ای نوشت که مشهور است.  

وصیت او به امام حسن علیه السلام بیانگر نشانه ها و ارکان دین و چشمه های حکمت و برنامه های اخلاقی است. بیشتر دانشمندان بزرگ، این وصیت را نقل کرده اند و بسیاری از فقها و اندیشمندان در جهت دین و دنیای خود از دستورهای آن وصیت، بهره مند شده اند[39] .  

امام حسن علیه السلام در شرایطی خلافت را به دست گرفت که جو تشویش و نگرانی و شکی که در اواخر زندگانی پدرش علی علیه السلام بروز نموده بود به اوج خود رسیده بود.

چرا که در دوران حکومت سیاسی امام علی علیه السلام  پدیده‏ ی شک و تردید ظاهر شده و در زمان امام حسن علیه السلام ریشه‏ های خود را به عمق جامعه رسانده بود. 

پدیده‏ ی شکی که نسبت به رهبر و تئوری و نظریه‏ ای که به خاطر آن با منحرفان و ستمگران و عهد شکنان مبارزه کرد در جامعه پدید آمده بود؛ یک شک واقعی و حقیقی نبود؛ بلکه شکی ساختگی و بی‏ پایه بود که دلیل ایجاد آن، جنگ سخت و توانفرسای اسلام با طاغیان بود؛

به هیچ‏ وجه پدیده‏ ی شک در نتیجه ‏ی روش امام علیه السلام ظاهر نگشت بلکه در نتیجه‏ ی فشاری بود که بر پایگاه مردمی امام علیه السلام وارد شده و ادامه‏ ی جهاد طولانی و خسته کننده را برای آنها غیر ممکن ساخته بود.

شکی که در زمان امام حسن علیه السلام  شدت و اوج یافت در ابتدا شکی بسیط و سلبی دارای دائره‏ ای محدود بود که به تدریج منجر به شکی دارای دایره ‏ای بازتر گشت.

این همان شکی بود که باعث شد مردم در برابر ندای جهاد امیرمومنان علیه السلام، پاسخ منفی دهند و اوامر نظامی امام علیه السلام را بی‏ پاسخ گذارند...؛

 

در حالی که دامنه ‏ی این شک در زمان امام مجتبی علیه السلام چنان گسترده شد که بخشهای عظیمی از جامعه ‏ی اسلامی و پایگاههای مردمی را در برگرفت در حالی که همین پایگاه مردمی می ‏بایست وظیفه ‏ی حفظ اسلام و استمرار جهاد را به رهبری امام حسن علیه السلام ایفا نماید40] .

      این حالت از شک که با قطع گشتن امتداد خط جهاد از طرف اصحاب امام علیه السلام و تمایل فراوان ایشان به پایان دادن خونریزی ها و ایجاد صلح و رغبت ایشان در ایجاد زندگی و محیطی مملو از سلامتی و راحتی، آغاز گشت و پس از دوران امام علی علیه السلام از نظر کمی و کیفی شدت یافت تا آنکه مسئولیت جامعه به دست امام حسن مجتبی علیه السلام افتاد. و این حالت شک و تردید به اوج خود رسید.

دلیل این اوجگیری را در عواملی چند به شرح زیر می‏ توان خلاصه نمود :

1. هنگامی که امام حسن علیه السلام  مسئولیت حکومت را به دست گرفت در برابر خود، حکومت معاویه را به عنوان حکومت مستقل سیاسی در بخشی از عالم اسلام دید، حکومتی که در نظر بسیاری از مردم شام قانونی بودن خود را بر اثر جریان حکمیت (در واقعه صفین) کسب کرده بود و به همین جهت هم معاویه در شام با پایگاه مردمی خود چنان زندگی می ‏کردند که گویی خلیفه و حاکمی با رعایای خود زندگی می‏ کند؛

و آن هنگام که میدان سیاست از وجود امام علی علیه السلام خالی گشت و فرزند ایشان امام حسن علیه السلام وارد میدان شدند، احساس عمومی آن بود که باید هرچه سریع تر فضای خالی سیاسی پر شود و یکی از دو راهی را که وجود داشت یعنی پی‏ریزی یک نظام سیاسی جدید و یا پیوستن به نظام سیاسی موجود، انتخاب شود.

این احساس یا این نوع از تفکر در زمان حکومت امام علی علیه السلام موجود نبود زیرا نظام سیاسی جدا و مستقل شام به زعامت معاویه در زمان علی علیه السلام وجود نداشت بلکه حکومتی غیر قانونی بود که در زمان امام حسن علیه السلام در ذهن افراد عامی، نظامی ناگهانی (و تازه از راه رسیده) شمرده می ‏شد.

   معاویه نیز با مکر و زیرکی خاص خویش از این روحیه ‏ی غالب در بین مردم بهره‏ برداری کرد و طی نامه ‏ای طولانی که خطاب به امام حسن نوشت از تمامی وسایل خدعه و گمراهی کمک جست و سعی نمود در برابر آرای عمومی مسلمانان راه خروج و مفری بیابد و توابع تمامی اختلافات و دشمنی ها را به گردن امام مجتبی علیه السلام بیندازد41]

   آنچه در نامه های بین معاویه و امام حسن علیه السلام چشمگیر است، آن است که معاویه هیچ‏گاه با علی علیه السلام از چنین موضع قدرتی و چنین مکارانه صحبت نکرده بود و او را چنین مورد خطاب قرار نداده بود،

اما در عهد امام حسن علیه السلام با او از موضع یک خلیفه صحبت می ‏کرد که گویی بر کیان سیاسی حکومت اسلام تکیه زده است، زیرا معاویه به خاطر روابط پنهانی و مستحکمش با اکثر فرماندهان لشکر امام علیه السلام و بزرگان عشایر که برای خود و قبیله‏ ی خود از وی امان گرفته بودند، از سرنوشت خود مطمئن بود[42].

   این واقعیت خود موجب شک در بین مسلمانان ناآگاه شد و سبب شد مسلمین خود را بین دو راه ببینند :

اول: حفظ نظام موجود به رهبری معاویه که حاکمی با تجربه و سابقه‏ دار بود؛

دوم: ایجاد نظامی جدید در کنار آن نظام گذشته، که این نظام جدید آنها را مکلف می ‏کرد بار دیگر درگیر جنگ شوند و خونریزی دوباره ‏ای برپا گردد؛ و مدام از خود می ‏پرسیدند که آیا امکان دارد که خود را از این نظام جدید کنار بکشند؟! 

به ویژه آنکه در طی حکومت خلفای سه گانه ( ابوبکر، عمر، عثمان) مردم به تدریج عادت کرده بودند که به اهل بیت علیهم السلام به عنوان اشخاصی عادی و معمولی بنگرند که می ‏شود به راحتی از مرجعیت آنها دست کشید ؛

و دست به دامان دیگری زد و این شخص جایگزین در نظر آنها نه فقط شخص خلیفه بلکه هر صحابی دیگری می ‏توانست باشد به طوری که به جای اهل بیت علیهم السلام که نص صریح بر مرجعیت و خلافت آنها بود، به افرادی روی آوردند که صرفا به خاطر اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله را درک کرده بودند و با وی زندگی نموده و حدیث و سنت ایشان را دیده و شنیده بودند، می ‏توانستند جایگزین مناسبی برای اهل بیت علیهم السلام باشند!![43].  

از همه عللی که پدیده شک را در بین امت عمیق تر کرد آن بود که امام حسن علیه السلام (بر طبق شرایط موجود جامعه) بر معاویه پیش دستی نکرد و از همان ابتدا عزم خود را در مورد ادامه ‏ی مبارزه و جنگ با معاویه اعلام نفرمود.

در این بین معاویه با مکر و حیله (ماکیاولی) خبیث خویش شروع به ایجاد شایعه و سم پاشی در بین اصحاب امام علیه السلام کرد و در بین آنها شایعه نمود که حسن علیه السلام در فکر صلح با معاویه است، سر انجام این شایعه نقش مخرب خود را در ایجاد شک بین مسلمانان ناآگاه ایفا نمود و آنها را در جنگ با معاویه مردد ساخت[44]  .


3. تفاوت تاریخی بین شخصیت امام حسن علیه السلام وشخصیت پدر بزرگوارش علی علیه السلام : منظوراز تفاوت تاریخی، جایگاه هر یک از ایشان در اذهان مردم است.  2 . امام حسن علیه السلام حکومتش را با مردمی آغاز کرد که وجودشان را شک و تردید فراگرفته بود و ایمان روشن و آشکاری به اهداف و خواسته‏ های الهی امام علیه السلام نداشتند و نمی ‏دانستند خود را با ایشان و اهداف ایشان تطبیق دهند. 

در حساب خداوند عزوجل هیچ تفاوتی بین این دو نیست و هر دو آنها معصوم‏ اند.

اما در نظر و منطق توده‏ ی مردم آن دو یکسان نبودند، چرا که مردم با علی علیه السلام بیش ازحسن علیه السلام زندگی کرده بودند و اموری را از علی علیه السلام مشاهده کرده بودند که در حسن علیه السلام نمی‏ دیدند.

سوابق امام علی علیه السلام در روزگار حیات پیامبر صلی الله علیه و آله و مصاحبت وی با ایشان در اوایل ظهور اسلام، سلطه‏ ی معنوی و علمی ایشان بر بسیاری از صحابه و ... . به طور کلی همه‏ ی این اعتبارات موجب شده بود که امام علی علیه السلام در نظر مردم، مردی بزرگ و شایسته‏ ی حکومت جلوه کند.

اما امام حسن علیه السلام به خاطر کمی سنش و عدم وجود تاریخی متشابه تاریخ پدرش و نیز به خاطر آنکه از آن قدرت روحی و تجربه ‏ی تاریخی که موجب شده بود مردم در برابر حکومت علی علیه السلام سرخضوع فرود آورند بهره‏ مند نبود (یعنی شرایط بروز آنها پیش نیامده بود) نتوانست چون علی علیه السلام جایگاهی در بین مردم ناآگاه پیدا نماید[45].

به طوری که کم کم مبدأ مرجعیت و رهبری صحابه، جای رهبری و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام را گرفت و مسلمانان در آن زمان به سبب سیاست خلفای سه گانه جز اندکی از ایشان دیگر ایمانی به منصوص بودن امامت اهل بیت علیهم السلام نداشتند و با امام حسن علیه السلام به مثابه یک امام واجب الاطاعت که نص صریح بر وجوب اطاعت ایشان است برخورد نمی ‏کردند؛ بلکه امامت ایشان را امامتی عام و در امتداد خط سقیفه می ‏دانستند.   مسلمانان پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله با گذشت زمان همان طور که گذشت، به اهل بیت علیهم السلام به عنوان مردم عادی، نگریستند و همین امر هم سرانجام سبب شد که خود را از مرجعیت و رهبری الهی ایشان که پیامبر صلی الله علیه و آله در بسیاری از کلمات خود بر آن تصریح فرموده بود بی نیاز ببینند و به جای اهل بیت علیهم السلام، به دیگران روی آورند.

سرانجام همین تفاوت بین موقعیت امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام موجب شد که حکومت امام علی علیه السلام  بتواند در بین توده ‏های مردم شرعی و قانونی به حساب آید (همان مردمی که به خط سقیفه و مفهوم خلافت از دیدگاه سقیفه مؤمن شده بودند) اما حکومت امام حسن علیه السلام نتواند. خصوصا که بیعت امام علی علیه السلام در مدینه که مرکز بسیاری از صحابه ‏ی پیامبر صلی الله علیه و آله بود انجام شد.

همین باعث شد علی علیه السلام قدرت تاثیر و نفوذ بسیار فراوانی در به تحت فرمان آوردن مسلمانان و اطاعت آنان از حکومت خویش به دست آورد در حالی که امام حسن علیه السلام هرگز از چنین موقعیتی بهره ‏مند نشد.

4. به دست‏ گرفتن حکومت از طرف امام حسن علیه السلام پس از شهادت پدر بزرگوارش علی علیه السلام موجب تقویت و عمق بخشیدن به موج شک در اهداف امام حسن علیه السلام بود.

زیرا این ذهنیت را به شدت تقویت می‏ کرد که مخالفت و درگیری اهل بیت علیهم السلام با بنی امیه، اختلافی خانوادگی است اختلافی بین بنی ‏امیه و بنی هاشم؛ بنابراین دیگر اختلاف دو مکتب و دو عقیده نیست.

   در حقیقت به همین خاطر هم بود که، امام علی علیه السلام هیچ گاه به طور رسمی خلافت فرزندش امام حسن علیه السلام را علنا اعلام نفرمود تا مبادا ایجاد حساسیت شود بلکه ایشان فقط در جمع خصوصی صحابه‏ ی خاص خود، آنهایی که دیدگاه صحیحی از مسئله‏ ی امامت داشتند مطرح می ‏فرمود. آنها را به امامت فرزندش حسن علیه السلام سفارش فرمود و به آنها تأکید نمود که حسن علیه السلام، امام و حجت الهی پس از وی خواهد بود، امام علی علیه السلام به مثابه یک حاکم و یک رئیس حکومت هرگز نتوانست در بین مردم رسما ضرورت خلافت امام حسن علیه السلام را پس از خویش به عنوان یک امام واجب الاطاعت اعلام فرماید.

همین عوامل در نهایت موجب شد دامنه‏ ی شک در زمان امام حسن علیه السلام  به طور کمی و کیفی گسترده شود و از شکی محدود که فقط دامن برخی افراد و برخی گروهها را آلوده کرده بود به شکی فراگیر که جامعه اسلامی را دربر گرفت، تبدیل شود و این پدیده از همان لحظه‏ ی ابتدایی به دست‏گیری حکومت از طرف امام حسن علیه السلام آغاز شد و تا آخرین لحظه که ایشان مجبور به صلح با معاویه شد ادامه یافت[46] .

   شرایط موجود جامعه و تارهای شک و تردیدی که پیرامون حکومت امام حسن علیه السلام تنیده شده بود - که همگی به صورت معضلاتی در زندگی سیاسی امام علیه السلام ظهور کرده بود؛ هر لحظه نیز در حال گسترش در جامعه اسلامی بود تمامی این عوامل و شرایط، موضع امام را در برابر مسئله ‏ی حکومت پیچیده نمود و امام علیه السلام را در برابر انتخاب یکی از چهار راه حل قرار داد[47]:

راه اول: تطمیع و جلب رهبران و صاحبان نفوذ جامعه با دادن پول و وعده‏ی مقام و منصب. این راه حلی بود که برخی از اصحاب امام علیه السلام به ایشان پیشنهاد کرده بودند. اما امام علیه السلام با قاطعیت تمام آن را رد نمود.

راه دوم: پذیرش صلح و صرف نظر از عملیات نظامی توسط امام علیه السلام از همان ابتدا و تسلیم شدن در برابر واقعیت موجود.

راه سوم: مقاومت در میدان نبرد و شهادت خودشان و تمامی یارانشان. همان طور که امام حسین علیه السلام برادر بزرگوارش در صحنه‏ ی نبرد در کربلا پس از بیست سال چنین کرد.

راه چهارم و آخرین راه: تا حد ممکن استفاده نمودن از فرصتها و بازگو کردن مواضع و دیدگاه های خود و معاویه و بیان راه صواب و انحراف؛ در نهایت صلح با معاویه .

   امام علیه السلام با در نظر گرفتن چند مطلب راه خویش را انتخاب ‏فرمود:

نخست آنکه امام علیه السلام، امین مکتب بود یعنی مکتب حیات بخش اسلام با تمامی ارزشهای فکری و روحی و عقیدتیش در دست امام علیه السلام بود و اینک این وظیفه بر دوش امام حسن علیه السلام گذاشته شده بود که این مکتب را با حفظ تمامی ارزشهایش تا جای ممکن در عمق جان و عقل مردم نفوذ دهد.

دوم، امام علیه السلام امین حکومت سیاسی بود یعنی باید نمایانگر اسلام اصیل به عنوان یک حکومت سیاسی باشد.

   پس امام علیه السلام امانتداری بود که هم مکتب و جهان بینی آن را و هم پیاده نمودن برنامه‏ ها و اهدافش را، به عنوان امانت الهی، به وی سپرده بودند و ایشان اینک خود را وارث خط فکری و عقیدتی مکتب و تجسم عملی جهان بینی اسلام در واقعیت زندگی امت می ‏دانست.

سوم، امام علیه السلام از طرف دیگر حافظ امانت بزرگ تشیع بود؛ تشیعی که بذر اولیه‏ اش را خود پیامبر صلی الله علیه و آله در جهت حفظ آینده ‏ی مکتب پاشیده بود و امام علی علیه السلام دومین رهبر اسلام مأمور پرورش و نگهبانی آن شد و اینک تشیع باید با دستان قدرتمند امام علیه السلام و جانشینان امام علیه السلام به رشد انقلابی خود ادامه دهد و ریشه در تاریخ اسلام تا قیامت بدواند.

   نکته ای که باید به آن اشاره کرد این است که امام علیه السلام در همان زمان که در پرتو شرایط موجود جامعه به مسئله‏ ی انتخاب اصلح می‏ نگریست در همان موقع نیز مسائل عاطفی را درک می ‏کرد و به خوبی دریافته بود که نباید برای مسائل عاطفی و شخصی حسابی باز کند و نباید هیچ گونه ارتباطی بین آن مسائل و بین مصلحت مکتب و آینده ‏اش ایجاد نماید.

آن مسائل عاطفی عبارت بودند از خوف یا ملاحظه کاری ایشان در برابر سخنان نامربوط مردم، سخنانی از جمله این که امام حسن علیه السلام ترسو است یا وی آمادگی رویارویی با دشمنانش را ندارد و یا اینکه امام علیه السلام از زیر بار ظلم رفتن ابایی نداشته و مانند برادرش امام حسین علیه السلام نبوده و یا اینکه ایشان شایستگی حکومت را نداشته زیرا صلح و آرامش را بیشتر می‏ پسندد و ... .

   این نحو برخوردهای مردم جامعه که می تواند به راحتی بر تصمیم گیری های هر رهبری تأثیر بگذارد نتوانست به هیچ وجه عزم راسخ امام علیه السلام را در تصمیم گیری به نفع اسلام و مسلمین سست نماید . امام علیه السلام  جز به حفظ مکتب به چیزی نمی ‏اندیشید. اما مفهوم عاطفی شایع بین مردم (که باید همیشه با هر گونه ظلم و ستم برخورد قاطع کرد و در صحنه جنگ با آن به مبارزه پرداخت) مفهومی جاهلانه است که اسلام آن را به رسمیت نمی‏ شناسد؛

بلکه از نظر اسلام وقتی مکتب از رهبر خود بخواهد که در شرایطی خاص، ظلم را بپذیرد و آن را تحمل کند در این صورت اگر با آن ظلم به مقاومت پردازد، موضعی غیر مکتبی و غیر انسانی را برگزیده بلکه بالاتر از آن بر طبق، خود خواهی و خود بینی عمل کرده است کما اینکه عکس آن هم صحیح است، یعنی اگر مکتب از رهبر خود بخواهد که در برابر هر گونه ظلم و ستم مقاومت کند و او نکند به عملی خلاف مکتب و انسانیت دست زده است[48].

 

   بعد از تبادل نامه های که بین امام حسن علیه السلام و معاویه صورت گرفت، امام حسن علیه السلام چاره ای جز لشکرکشی به سوی شام ندید. اما از کاهلی و سستی مردم بیمناک بود. سرانجام یاران نزدیک امام علیه السلام مثل «عدی بن حاتم» و «قیس بن سعد بن عباده» و عده ای از مردم در راه اطاعت امام علیه السلام به سوی لشکرگاه حرکت کردند49] .

امام علیه السلام «مغیره بن نوفل بن الحارث بن عبدالمطلب» را در کوفه به جانشینی خود گذاشت و از کوفه بیرون رفت تا به لشکریان بپیوندد. همچنین امام علیه السلام، عبیدالله بن عباس را با سپاهی به سوی شام فرستاد50] .

   به خوبی پیداست که امام حسن علیه السلام از روز نخست به مردم کوفه دلگرمی نداشت و می دانست که لشکر با او همراه نیست و پایان این کار به سود معاویه خواهد بود. از روزی که مردم با ایشان بیعت کردند، دو ماه در کوفه توقف کرد و از معاویه اسم نبرد تا زمانی که مردم خود شروع کردند. سرانجام به خاطر اتمام حجت به تجهیز لشکر دستور داد و مردی از بزرگان قبیله کنده به نام «حکم» را با چهار هزار نفر به سمت «انبار» فرستاد و به او فرمود آنجا بماند تا دستور حضرت علیه السلام به وی برسد.

وقتی معاویه از این کار آگاه شد چند نفر از نزدیکان خود را با وعده حکومت بلاد اطراف شام و میزان قابل توجهی سیم و زر به سوی «حکم» فرستاد. وی به سرعت دعوت معاویه را پذیرفت و با نزدیکان خود به سوی شام رهسپار شد51] .

   وقتی این خبر به حضرت علیه السلام رسید، با مردی از قبیله ی «بنی مراد» در حضور جمع پیمانی محکم بست و او را به سوی انبار فرستاد. اما وقتی وارد شهر انبار شد و پیغام معاویه به وی رسید، او نیز به سمت شام رهسپار شد52] .

امام حسن علیه السلام عبیدالله بن عباس را با سپاهی به رویارویی با سپاه شام فرستاد، امام علیه السلام پس از اعزام عبیدالله همچنان مردم را به جهاد با معاویه، فرامی ‏خواند، ولی مردم برای حرکت به سوی جبهه تمایلی نشان نمی ‏دادند و کندی می ‏کردند. سپس با سختی و اکراه، به فرمان امام حسن علیه السلام گردن نهاده و همراه آن حضرت علیه السلام به راه افتادند.

وضع روحی یاران امام حسن علیه السلام به پنج دسته مشخص تقسیم می شد:

1 - یک دسته، از شیعیان امام حسن علیه السلام و پدرش بودند.

2 - یک دسته خوارج بودند که هدفشان جنگ با معاویه بود گرچه به امام علیه السلام بی‏ علاقه بودند.

3 - یک دسته فتنه‏ جو بودند و به طمع غنائم جنگی به جبهه می ‏رفتند.

4 - بعضی در حال تردید و شک به سر می ‏بردند و حیران بودند که چه باید بکنند .

5 - بعضی پیرو قبیله و رئیس قبیله خود بودند، دین و ایمانی نداشتند؛ بلکه به میل رؤسای قبیله ‏ی خود رفتار می ‏نمودند53] .

   امام حسن علیه السلام با لشکری که از چنین مجموعه‏ ای ترکیب یافته بود، به راه افتادند تا اینکه در کنار پل ساباط فرود آمدند. عبید الله بن عباس با دوازده هزار سپاهی در «مسکن» اقامت کرد.

معاویه نیز در مقابل او لشکرش را اسکان داد. بین دو لشکر درگیری مختصری روی داد که منجر به عقب نشینی سپاه معاویه شد.

همان شب معاویه یکی از نزدیکانش را نزد عبیدالله بن عباس فرستاد و به او گفت که حسن علیه السلام با او صلح کرده و خلافت را به معاویه واگذار نموده است. نیز از او خواست تا از معاویه اطاعت کند.

   عبیدالله بدون آن که با کسی مشورت کند به نزد معاویه شتافت. موقع نماز صبح مردم در انتظار بودند تا عبیدالله برای نماز بیرون بیاید اما هرچه جستجو کردند او را پیدا نکردند. ناچار قیس بن سعد بن عباده با ایشان نماز خواند. سپس طی خطبه ای کردار عبیدالله را سرزنش کرد و لشکریان را به صبر در جهاد سفارش نمود54]. در این هنگام «بسر بن ارطاه» پیش روی سپاهیان آمد و فریاد زد: «عبیدالله بن عباس در لشکر معاویه است و حسن علیه السلام با آنها مصالحه کرده، چرا خود را بیهوده به شمشیر می سپارید؟»

   قیس لشکریان را به جنگ تشویق نمود و جنگ سختی درگرفت . سپاه معاویه دوباره مجبور به عقب نشینی شد . این کار قیس برای معاویه بسیار سنگین بود ، از این رو کسی را نزد وی فرستاد تا او را با مال دنیا بفریبد ، اما موفق نشد[55] .

   سایر فرماندهان و بزرگان کوفه نیز پنهانی با معاویه، مراسلات داشتند. حضرت علیه السلام بر همه ی آنها آگاه بود و مردم را از آن آگاه می کرد.

سپس امام علیه السلام به سمت مدائن حرکت کرد56]. عده ای با او همراه شدند وعده ای خلف وعده کردند. امام علیه السلام لشکر را در قریه «ساباط» فرود آورد.

حضرت علیه السلام در فکر این بود تا مردم را در این منزلگاه آزمایش کند و دوست و دشمن را بسنجد. چرا که می دانست معاویه با بزرگان و سرشناسان سپاه پنهانی نامه نگاری کرده تا هرکس که توانست، حسن علیه السلام را به شهادت برساند، دویست هزار درهم به ببخشد و ریاست یکی از لشکرهای شام را به او بدهد، همچنین یکی از دختران خویش را به ازدواج او درمی آورد.

از این رو امام حسن علیه السلام همواره حتی موقع نماز با لباس رزم و نگهبانان خویش بود. تا وقتی که گروهی به حضرت علیه السلام تیراندازی کردند، ناچار آزمایش چنین لشکری واجب شد تا آیندگان شیعه بدانند که یکی از حکمت های مصالحه ی با معاویه، نفاق مردم بود.

نیز زمانی که شایعه شد لشکر عراق شکست خورده و قیس بن سعد کشته شده باعث ناامیدی مردم از پیروزی امام حسن  علیه السلام شد، بر آن حضرت علیه السلام شوریدند، گروهی به سراپرده او رفتند و هرچه پیدا کردن با خود بردند، حتی سجاده حضرت علیه السلام را از زیر پای ایشان کشیدند، ردای حضرت را از دوش مبارکش کشیده و با خود بردند.

عده ای از خاصان شیعه در اطراف حضرت جمع شدند تا ایشان را در برابر شورشیان حفظ کنند. سرانجام حضرت علیه السلام با عده ای از نزدیکانشان راهی مدائن شدند.

زمانی که از تاریکی های ساباط می گذشتند فردی به نام «جراح بن سنان» از قبیله ی «بنی اسد» به امام علیه السلام حمله کرده و ضربه ای به ران ایشان وارد می آورد. امام علیه السلام به سرعت شمشیر کشیده و دستان ضارب را قطع کرد. یاران حضرت علیه السلام به کمک ایشان آمده و ضارب را کشتند57] .

   امام علیه السلام را به سمت مدائن، به خانه ی سعید بن مسعود ثقفی بردند. امیرالمومنین علیه السلام حکومت مدائن را به سعید داده بود و بعد از ایشان، امام حسن علیه السلام نیز وی را در آنجا ابقاء کرده بود. شیعیان حضرت علیه السلام   اندوهناک بودند که سرانجام چه خواهد شد58] ؟  

   در این هنگام، جز گروه اندکی از شیعیان وفادار، با امام حسن علیه السلام باقی نماندند؛ ولی آنها به قدری اندک بودند که توانایی نبرد با سپاه بیکران معاویه را نداشتند.

در چنین شرایطی معاویه نامه‏ ای برای امام حسن علیه السلام نوشت و در آن نامه پیشنهاد صلح کرد. از سوی دیگر نامه ‏های یاران امام حسن علیه السلام را که به معاویه نوشته بودند برای امام حسن علیه السلام ارسال داشت.

اینجا بود که امام حسن علیه السلام مجبور شد صلح پیشنهادی معاویه را مشروط بر شرایطی بپذیرد.

بررسی شرایط صلح 

عالم بزرگ، شیخ مفید می ‏نویسد: «امام حسن علیه السلام اطمینانی به صلح پیشنهادی معاویه نداشت و می‏ دانست که معاویه می‏ خواهد حیله و تزویر کند. چاره ‏ای جز پذیرفتن صلح و ترک جنگ نداشت؛ زیرا پیروان و یاران او آن گونه بودند... آنها افرادی سست‏ عنصر و سست ‏عقیده بودند... درصدد مخالفت با امام علیه السلام برآمدند و بسیاری از آنها، ریختن خون امام حسن علیه السلام را حلال می ‏دانستند و می ‏خواستند او را دست ‏بسته تحویل معاویه بدهند؛ تا آنجا که پسر عمویش «عبیدالله بن عباس»، دست از یاری او برداشت و به معاویه پیوست و به طور کلی آنها به شئون دنیا روی آورده و از شئون آخرت چشم پوشیده بودند. در این شرایط، امام حسن علیه السلام برای اتمام حجت و داشتن عذری بین خود و خدایش، همچنین بین خود و مسلمانان، پیمان محکمی از معاویه برای صلح گرفت.[59] »

   گرچه شرایط تلخ روزگار موجب شد که امام حسن علیه السلام برای حفظ کیان تشیع و بازسازی یاران و... به پذیرفتن صلح، ناگزیر گردید، ولی این به معنی تسلیم بی قید و شرط در برابر معاویه نبود60]، از این رو در موارد متعددی از ملاقاتها و برخوردهایی که بین امام حسن علیه السلام و معاویه پیش آمد امام حسن علیه السلام با کمال قاطعیت، به معاویه پاسخ می داد و در بین جمعیت اعتراض شدید به او می کرد.

   اینکه چرا امام حسن علیه السلام با معاویه صلح کرد و چرا امام حسین علیه السلام رستگاری امت را در شهادت دانست، باید بدانیم که ایشان به حکم و رضای خداوند متعال این هر دو کار را انجام دادند. هیچ کس از اسرار ربانی نمی تواند آگاه شود وگرنه قادر متعال که قاهر و غالبست بهتر می تواند کافران را نابود کند و مشرکان را بر مومنان غلبه ندهد.

به نظر می رسد انجام هر کار دیگری غیر از صلح در آن موقعیت، شایسته ی یک رهبر باتدبیر نبود. 

چنان که رسول خدا  صلی الله علیه و آله از این صلح خبر داده و آن را ستوده بودند.

1 - معاویه به کتاب خدا و سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله  و طریقت خلفا عمل کند.به این ترتیب صلح بین امام حسن علیه السلام و معاویه با شرایط زیر برقرار شد. شرایط صلحنامه عبارت بودند از:

2 - معاویه هیچ کس را جانشین و ولیعهد برای خود قرار ندهد و مساله ی ولایت عهدی را به شورا واگذار کند.

3 - جان مردم (شیعیان) در هرکجا که هستند از حجاز، یمن و عراق در امان باشد. کسی موجب سلب امنیت و آزادی آنها نشود.

4-اصحاب و شیعیان علی علیه السلام و زنان و فرزندان آنها از نظر جان، مال و ناموس در امان باشند.

5- معاویه به حسن علیه السلام و برادرش حسین علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام رسول الله  صلی الله علیه و آله آسیبی نرساند61].

همچنین اضافه کرد مردم در قنوت سبّ علی علیه السلام را ترک کنند و به جای آن درود بر حضرت علیه السلام بفرستند.

حسن علیه السلام، معاویه را «امیرالمومنین» خطاب نکند.

نیز معاویه، هزار هزار درهم به اولاد هر یک از مقتولین صفین و جمل که در رکاب علی علیه السلام کشته شدند، بدهد؛ و امام علیه السلام برای ادای شهادت در محضر معاویه حاضر نشود.

  منظور امام علیه السلام از گذاشتن این شرط که معاویه را «امیرالمومنین» نخواند، دقیقا این بود که وی امیر مومنان نیست؛ امام علیه السلام با او بیعت نکرده بلکه مصالحه است. اگر معاویه به امارت رسیده، امارتش امارت فاجران است؛

و اینکه از شرایط صلح مقرر داشت که در محضر معاویه برای شهادت حاضر نشود، روشن می شود که معاویه امیرمومنان نیست و حکومت او حکومت جور است و در نزد چنین کسی نمی توان در حق مومنان اقامه ی شهادت کرد.

 از شرایط دیگر صلح این بود که معاویه هرسال پنجاه هزار درهم برای امام حسن علیه السلام بفرستد و پنج هزار درهم که در بیت المال کوفه موجود است خاص امام حسن علیه السلام باشد. خراج دارابگرد را نیز به امام حسن علیه السلام واگذارد. معاویه همه ی شرایط صلح را قبول کرد62]. این شروط به خوبی نشان می ‏دهد که اگر به آن وفا می ‏شد، امام حسن علیه السلام در پرتو آن می ‏توانست به آگاهی ‏بخشی و بازسازی نیروهای خود بپردازد.

  معاویه پس از آنکه بر اوضاع مسلط گردید، در کوفه برای مردم سخنرانی نمود. در آن خطبه با کمال صراحت و گستاخی گفت: «من برای نماز، زکات و حج با شما نجنگیدم، با اینکه شما به این امور پایبند هستید، بلکه جنگ من با شما از این رو بود که زمام امور حکومت را به دست گیرم، و خداوند آن را به من عطا کرد. اکنون بدانید آن شروطی را که در ضمن قراداد صلح، به حسن بن علی علیه السلام وعده دادم، همه را زیر پا می‏ نهنم و به هیچ کدام وفا نخواهم کرد63]

   به این ترتیب امام حسن علیه السلام از صحنه ی سیاست برکنار شد64]. نامه ‏ها و برخوردهای شدید امام حسن علیه السلام با معاویه و هواداران نزدیک معاویه، بسیار است. از چگونگی این برخوردها به روشنی فهمیده می ‏شود که امام حسن علیه السلام اگرچه مجبور به صلح شد، ولی اعتراضات او در فرصتهای مناسب، در برابر معاویه همچنان ادامه داشت، و هرگز با او از در سازش و دوستی وارد نگردید.

   در روز بیست و پنجم ربیع الاول در سال چهل و یکم هجری، امام علیه السلام با معاویه صلح کرد. مدت خلافت امام علیه السلام، شش ماه و چهار روز بود.

در ربیع الثانی سال چهل و یکم هجری سلطنت معاویه استقرار یافت و بر مسند حکمرانی قرار گرفت. چند روزی که در کوفه اقامت داشت، مردم با او بیعت کرده و او را امیرالمومنین گفتند؛ به جز قیس بن سعد بن عباده که با معاویه بیعت نمی کرد و با چهار هزار مرد جنگی مخالفت خویش را ابراز می کرد.

سرانجام معاویه لوح سفیدی را به مهر خود به همراه فردی چرب زبان نزد قیس فرستاد و پیام داد که دشمنی تو با من به خاطر اطاعت از حسن علیه السلام بود، اینک که او با من صلح کرده این خصومت به پایان می رسد. قیس به جز حفظ جان و مال شیعیان امیرالمومنین علیه السلام چیزی نخواست و توجهی به هدایای معاویه ننمود[65.

   وقتی خیال معاویه از جانب قیس آسوده شد، از امام حسن علیه السلام خواست تا حضرت حسین علیه السلام با او بیعت کند. امام علیه السلام به معاویه خطاب کرد که حسین را برای بیعت با خود دعوت نکن که او هرگز بیعت نخواهد کرد الا آن که کشته شود و او کشته نمی شود الا آن که اهل بیت او کشته شوند و اهل بیت او کشته نمی شوند الا آن که اهل شام کشته شوند. معاویه با شنیدن این سخنان از بیعت حسین علیه السلام منصرف شد66].

   بعد از آن که امام حسن علیه السلام با معاویه صلح نمود آماده ی سفر به مدینه شد و کوفه را به قصد مدینه ترک نمود و حدود 10 سال، دور از متن حکومت در جوار ملکوتی پیامبر صلی الله علیه و آله و مسجد النبی گام‏های بسیار اساسی برداشت، تا سیره و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام را به مردم جهان بشناساند.

   از سوی دیگر معاویه راه‏ های مختلفی را جهت مبارزه با شخصیت اجتماعی و سیاسی امام مجتبی علیه السلام برگزید تا موقعیت والا و پر نفوذ آن حضرت علیه السلام را از قلب دوستدارانش بزداید.

لکن به هر جنایتی که دست می ‏زد نتیجه عکس می ‏گرفت و هر روز تعداد علاقه ‏مندان به حضرت علیه السلام و شیفتگان دین و حقیقت‏ بیشتر می ‏شد؛ از این جهت تصمیم گرفت‏ شخص آن بزرگوار را از بین ببرد تا شاید دیگر افراد خاندان اهل بیت علیهم السلام و ساداتی که در صدد مبارزه با رژیم وی بودند ناامید گردند و خود آن بزرگوار را که به عنوان بزرگترین سد و مانع سر راهش بود از میان بردارد.

 علت پذیرش صلح

یکی از پرسشهای عمیق و معروف که مطرح است این است که چرا امام حسن علیه السلام  با معاویه صلح کرد؟!

به عبارت روشن تر، بدون تردید معاویه از طاغوتهای ستمگر بود و سازش با طاغوت نه تنها جایز نیست، بلکه از گناهان کبیره است، زیرا موجب تأیید طاغوت شده و یک نوع معاونت بر ظلم به حساب می ‏آید. از آیات بسیار و روایات بی شمار، از سازش با بیگانه و طاغوت، نهی شدید شده است. بنابراین چرا امام حسن علیه السلام  با معاویه صلح کرد؟!

   این سؤال از همان آغاز صلح، تاکنون مطرح بوده و هست و همواره از آن سخن به میان می ‏آید و گاهی این مطلب نیز بر این سؤال افزوده می ‏شود، که چرا امام حسین علیه السلام  با یزید، صلح نکرد، ولی امام حسن علیه السلام با معاویه، صلح کرد؟!

   در آغاز، باید به این مطلب توجه کرد که صلح اسلامی با سازش تفاوت بسیار دارد. آنان که از صلح امام حسن علیه السلام به «سازش او با معاویه» تعبیر می ‏کنند، به طور کامل در اشتباهند و اگر از روی عمد و آگاهی، چنین نسبتی به امام حسن علیه السلام بدهند، پلیدترین تهمت ناجوانمردانه را به ساحت مقدس آن حضرت علیه السلام، زده ‏اند؛ چرا که سازش به معنی یک نوع دورویی کردن و چاپلوسی است. ولی صلح اسلامی که امام حسن علیه السلام آن را پذیرفت، هرگز به معنی سازش نبود، بلکه همچون صلح حدیبیه رسول خدا علیه السلام با مشرکان مکه، بر اساس شرایطی بود که موجب حفظ  نیروها و کسب امتیازها می‏ گردید. صلح عادلانه بر اساس شرایط سازنده و زمینه ‏ساز کجا و سازش ذلت‏ بار با بیگانگان کجا؟!  زندگی و چگونگی برخوردهای امام حسن علیه السلام با معاویه و اصحاب معاویه، نشان می ‏دهد که امام حسن علیه السلام هرگز اهل سازش و کرنش در برابر معاویه نبود،

بلکه صلح او یک نرمش قهرمانانه ‏ای بود که در شرایط بسیار سخت، چاره‏ ای جز انتخاب آن نیست؛ چنین انتخابی در چنان شرایط، دلیل بر عقل، دوراندیشی عمیق و وسیع و شجاعت فوق ‏العاده ‏ی انتخابگرش می‏ باشد.

 

بنابراین باید بین صلح مدبرانه با سازش ذلت‏بار تفاوت قائل شد و هیچ گاه به این دو مفهوم جدا از هم، به یک چشم نگاه نکرد.

   صلح امام حسن علیه السلام، صلح شرافتمندانه بر اساس شرایط بسیار مهم بود، گرچه معاویه بعد از انعقاد صلح اعلام کرد که به آن شرایط عمل نمی ‏کند، ولی همین اعلام او، ماهیت پلید او را برای مسلمانان آشکار ساخت و در دراز مدت ضربه مهلکی بر حکومت و دودمان بنی ‏امیه وارد نمود.

   به راستی اگر مطابق شرایط صلح امام حسن علیه السلام عمل می ‏شد، چندان طول نمی‏ کشید که پیروزی های مختلفی در ابعاد گوناگون، نصیب طرفداران امام حسن علیه السلام می ‏شد. بنابراین نباید صلح شرافتمندانه‏ ی مشروط را با صلح بی ‏قید و شرط، با یک نگاه دید.

در نبرد با دشمن، همواره فرماندهان نبرد، باید به دو مساله توجه عمیق کنند تا حرکت آنان بیهوده نباشد: 1 - سیاست خارجی، 2 - سیاست داخلی.

   در ماجرای صلح امام حسن علیه السلام، با بررسی سیاست خارجی و داخلی آن عصر به این نتیجه می رسیم که هیچ کدام از آنها، به او اجازه ‏ی جنگ نمی ‏داد67].

   در سیاست خارجی، اسناد و شواهدی در دست است که دشمن خارجی شکست‏ خورده و زخم ‏دیده از جانب اسلام، یعنی ابرقدرت روم شرقی (در آن عصر) در انتظار فرصت بود تا با یک شبیخون وسیع، مسلمانان را غافلگیر کند. با توجه به اینکه هدف امام حسن علیه السلام در جنگ، حفظ اسلام بود، روشن است که اگر اصل اسلام از طرف بیگانگان در خطر قرار گیرد، آن حضرت علیه السلام هرگز جنگ داخلی را صلاح نمی ‏داند.

یکی از فوائد صلح امام حسن علیه السلام  این بود که از خطر وسیع و بزرگ حمله دشمن خارجی جلوگیری کرد.

یعقوبی در تاریخ خود می‏ نویسد: «معاویه پس از قرارداد صلح با امام حسن علیه السلام، به شام بازگشت. در این موقع به او گزارش رسید که امپراطور روم شرقی، با سپاه منظم و بزرگ خود، از کشور روم حرکت کرده و قصد حمله بر کشور اسلامی دارد. معاویه ناچار شد که برای جلوگیری از حمله سپاه روم، هر سال صد هزار دینار به دولت روم شرقی باج بدهد».

  این سند تاریخی نشان می ‏دهد که اگر صلح بین امام حسن علیه السلام و معاویه رخ نمی ‏داد، خطر بزرگی متوجه اصل اسلام می ‏شد. بر همین اساس امام محمد باقرعلیه السلام در پاسخ کسی که به صلح امام حسن علیه السلام انتقاد داشت، فرمود: «ساکت باش، امام حسن علیه السلام به آنچه انجام داده داناتر است. اگر او صلح را نمی ‏پذیرفت، خطر بزرگی به پیش می ‏آمد68]

   اما در سیاست داخلی، چنانکه بیان شد، اوضاع داخلی حکومت امام حسن علیه السلام در مورد یاران و سپاهیانش، بسیار نامنظم و پراکنده بود، چرا که، سپاه او از چند گروه پراکنده ترکیب یافته بود، مانند: 1 - شیعیان راستین، 2 - خوارج، 3 - گروه پیرو رئیس قبیله خود، 4 - گروه مذبذب و دستخوش شک وتردید، 5 - گروه طماع که در انتظار به دست آوردن غنایم جنگی بودند و... .

  در میان این گروهها، به گروه اول اطمینان بود. ولی تعداد این گروه به قدری اندک بود که یارای مقابله با سپاه معاویه را نداشت.

   نکته قابل توجه دیگر اینکه به طول کشیدن جنگ صفین در عصرخلافت حضرت علی علیه السلام، قبل از امام حسن علیه السلام، و بروز جنگ جمل و همچنین جنگ نهروان بعد از جنگ صفین، سپاه عراق را خسته نموده بود. آنها روحیه‏ ی جنگیدن را نداشتند.   آیا به راستی، آن حضرت علیه السلام می ‏توانست با چنین عناصر متضاد و افسرده که عملا در جبهه خیانت کردند و به دشمن پیوستند جنگ کند؟! 

 

علاوه بر این ها، در چنین شرایطی، جاسوسان مخفی معاویه، همواره در درون سپاه امام حسن علیه السلام به اغتشاش و شایعه ‏پراکنی می ‏پرداختند و اذهان را منحرف و کور می ‏نمودند، تا آنجا که وقتی سپاه امام حسن علیه السلام به فرماندهی قیس بن سعد (قهرمان وفادار به امام) به جبهه، برای جلوگیری از تجاوز سپاه معاویه رفته بود، ناگهان شایع کردند که «قیس بن سعد» به دست سپاه شام کشته شد. همین شایعه باعث شد که عده ‏ای از سپاه امام حسن علیه السلام به سراپرده ‏ی امام حسن علیه السلام در مدائن حمله کرده و هر چه در آنجا بود حتی جانماز آن حضرت علیه السلام را کشیدند و به یغما بردند.

   باید پذیرفت که، امام حسن مجتبی علیه السلام با قبول این صلح نامه که برخی از دوستانش آن را موجب ذلت و دشمنانش آن را اقدامی از روی ترس و تسلیم طلبی خوانده ‏اند، فداکاری بزرگی از خود نشان داد. امضای این صلح نامه یکی از پرشکوه ترین جلوه‏ های پیروزی بر خود، مقاومت در برابر طوفان های هوا و هوس، احساس مسئولیت در مقابل ریختن خون های مسلمانان، به حقیقت پیوستن سخنان پیامبر صلی الله علیه و آله بود.

    اگر امام حسن علیه السلام پیشوای صلاح و راستی و الگوی فداکاری و مجموعه ی کرامتها و بزرگواری ها و در نهایت امام مؤید به غیب نمی ‏بود، اگر بردباری عظیم او که برجوشیده از قوت ایمان وی به خدا و تسلیم در برابر قضای او نمی ‏بود، هرگز در مقابل معاویه از خود شکیبایی نشان نمی ‏داد.

معاویه بر منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می ‏نشست و منشور رسالت را پاره می ‏کرد و به بزرگترین مردم پس از پیامبر صلی الله علیه و آله، علی علیه السلام، دشنام و ناسزا می‏ گفت. امام حسن علیه السلام آخرت را بر دنیا ترجیح داد و به خاطر موارد زیر پذیرای صلح گردید:

1- اهل بیت علیهم السلام به حکومت به عنوان وسیله ‏ای برای تحقق بخشیدن به ارزشهای مکتب می ‏نگریستند.

2- امام حسن علیه السلام در زمانی می‏ زیست که روح ایمان در نزد مردم و به ویژه در قبایل عربی که به خارج از حجاز رفته و در سرزمینهای پر خیر و برکت پراکنده شده بودند، به غایت تنزل یافته بود. این قبایل رسالت خود را یا فراموش کرده و یا هاله ‏ای بی ‏رمق از آن را نگه داشته بودند.

  کوفه، شهری که در روزگار خلیفه دوم ساخته شد تا حامی سپاه و مرکزی برای فتوحات شرقی مسلمانان باشد به صورت مرکز کشمکش های قبایل و لشکرکشی های فاسد درآمده بود. مردم جذب کسی می‏ شدند که دنیایشان را بیشتر تامین می کرد. البته در این میان، قبایل دیگری نیز بودند که از اسلام و حق و خط مشی انقلابی اهل بیت علیهم السلام دفاع می‏ کردند.

اما بیشتر قبایلی که در این سرزمین می ‏زیستند در پی رسیدن به مال و ثروت بودند تا آنجا که از پیرامون رهبری شرعی پراکنده گشتند و همین که دانستند معاویه اموال مسلمانان را بی هیچ حساب و کتابی به این و آن می ‏بخشد، با گردن کشان شامی بنای نامه ‏نگاری نهادند.

برای همین است که حتی پسر عموی امام حسن علیه السلام  که فرماندهی سپاه آن حضرت علیه السلام را نیز بر عهده داشت، به طمع رسیدن به بیش از یک میلیون درهم، حضرت علیه السلام را وامی ‏گذارد و به معاویه می ‏پیوندد.

   کوفیان از جنگ خسته شده بودند و به زندگی راحت و آسوده می ‏اندیشیدند. اهل بصیرت مثل عمار و مالک  که پیرامون حضرت امیر علیه السلام گرد آمده بودند و از ایشان دفاع می ‏کردند و روز قیامت را به مردم تذکر می‏ دادند و فضایل امام علیه السلام به حق خود را برای آنان باز می‏ گفتند، در میان آنان حضور نداشتند.

دیگر هیچ نشانی از یاران آگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام، که به آنها اعتماد می‏ کرد و در اداره ‏ی جنگها از ایشان کمک می ‏گرفت، در جامعه ‏ی کوفه دیده نمی ‏شد... .

 علی علیه السلام اندکی پیش از شهادت، سپاهی برای نبرد با معاویه بسیج کرده بود؛ این همان سپاهی بود که پس از وی فرزندش امام حسن علیه السلام فرماندهی آن را عهده ‏دار شد، اما تضعیف اراده‏ ی سپاهیان و اختلاف نظر آنان و نیز خیانت فرماندهان سپاه موجب شکست سپاه حضرت علیه السلام شد.

به طوری که می ‏توان گفت که اگر همین عوامل در زمان حیات حضرت علی علیه السلام نیز رخ می داد او را نیز با شکست مواجه می‏ کرد. اما تقدیر آن بود که امیرمؤمنان علیه السلام به شهادت رسد و صلح به دست فرزند بزرگوارش که پیامبر صلی الله علیه و آله گفته بود خداوند به وسیله‏ ی او میان دو گروه از امتش اصلاح برقرار می ‏کند، امضا شود.

   امام حسن علیه السلام در چنین شرایط دشواری چه می‏ توانست بکند؟! 

آیا با سپاهیان خود باید مانند معاویه رفتار می‏ کرد، اموال مسلمانان را به آنها بذل و بخشش می ‏کرد و هر کس را که از خود گریزان دید با عسل زهرآلود از میان می ‏برد، یا آنکه روش پدرش را پیش می‏ گرفت هر چند که این امر حکومت او را با سختی ها و دشواری ها مواجه سازد؟!

   آن حضرت علیه السلام از حکومت دست شست، چرا که پی برد که حکومت نمی‏ تواند وسیله ‏ای پاک برای تحقق بخشیدن به اهداف و ارزشهای رسالت باشد. او وسیله‏ ای بهتر از حکومت یافت و آن پیوستن به صفوف مخالفان و دمیدن دوباره‏ ی روح مکتب در امت از طریق پرورش رهبران و نشر افکار و رهبری مؤمنان راستین مخالف با حکومت و توسعه‏ ی مبارزه‏ ی مخالفان بود.

3- شرط های صلح نامه ‏ای که امام علیه السلام بر معاویه املا کرد و آنها را معیار سلامت حکومت دانست خود گواه آن است که آن حضرت علیه السلام در اندیشه‏ ی طرح نقشه‏ ای برای رویایی با اوضاع فاسد بوده است، اما با به کارگیری وسایل دیگری جز ابزار حکومت.

   نگاهی گذرا به شروط صلح نامه ما را بدین نکته رهنمون می‏ کند که این صلح نامه دربرگیرنده ‏ی مهم‏ترین قانون های حکومتی اسلام اعم از قانونی بودن حکومت بر طبق کتاب و سنت می‏ باشد. بنابراین شرط ها، معاویه مسؤول برقراری امنیت برای مردم و به ویژه رهبر مخالفان یعنی خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله است.

معاویه نیز این شرط ها را به عنوان اساس حکومت در نزد مردم پذیرفت. همچنین امام علیه السلام بدین وسیله مهم ترین راه را برای نمایاندن حقیقت معاویه و آگاه کردن اندیشمندان و دیندارانی که بر برخی از شرط های این صلح نامه مخالفت می ‏کردند، انتخاب کرد.

    امام حسن علیه السلام برای قانع کردن گروهی از مسلمانان به صلح با معاویه، رنج فراوان متحمل شد؛ علاوه بر اینکه ساده ‏لوحان خوارج عقیده داشتند که هر کس حکومت را به معاویه بسپارد به کفر گراییده است.

   در همان عصر امام حسن علیه السلام، افراد و گروه های متعددی به صلح امام حسن علیه السلام اعتراض کردند و آن حضرت علیه السلام را سؤال پیچ نمودند. آن بزرگوار به آنها پاسخ های مختلف داد؛ با بررسی این پاسخها، ریشه ‏ها و عوامل صلح امام حسن علیه السلام مشخص می‏ گردد. بخشی از خلاصه پاسخ های آن حضرت علیه السلام چنین بود: 

«1) یار و یاور نداشتم69].

2) یارانم پراکنده و دارای عقاید گوناگون هستند.

3) اراده خداوند، هر روز شکل مخصوصی دارد (اکنون شکل مبارزه باید به گونه دیگری باشد)[70]

4) به خاطر حفظ خون مسلمانان صلح کردم، اگر چنین نمی ‏کردم یک نفر از شیعیان ما در روی زمین باقی نمی ‏ماند71].

5) داستان صلح من همچون داستان خضر و موسی علیهماالسلام است که خضر کشتی را سوراخ کرد، تا به دست صاحبانش برسد، وگرنه طاغوتیان آن را تصرف می‏ کردند، موسی علیه السلام چون از راز موضوع بی خبر بود از عمل خضر علیه السلام خشمگین شد، ولی وقتی که به راز آن پی برد، آن را پسندید.

امام حسن علیه السلام پس از ذکر داستان خضر علیه السلام فرمود: «شما نیز به خاطر ناآگاهی به راز صلح، بر من خشمگین شده ‏اید، اگر راز آن را می ‏دانستید، آن را می ‏پسندیدید. »

            6 )  از عقل و خرد دور است که من چیزی (جنگی) را که آماده‏ ی آن نیستید به شما تحمیل کنم .

           7 )  صلح من، همانند صلح پیامبر صلی الله علیه و آله با کافرانی مانند بنی ‏ضمره، بنی ‏اشجع و مشرکان مکه در صلح حدیبیه بود. آنان که پیامبر صلی الله علیه و آله با آنها صلح کرد کافر (براساس تنزیل - ظاهر قرآن -) بودند. معاویه و اصحابش که من با آنها صلح نمودم، کافر (براساس تأویل - باطن قرآن -) هستند.

          8 ) وای بر شما! نمی ‏دانید که چه کرده ‏ام؟! سوگند به خدا پذیرش صلح من، برای شیعیانم بهتر است از آنچه خورشید برآن می ‏تابد و غروب می ‏کند...[72] .

  شهادت مولا

بعد از صلح و واگذاری حکومت به معاویه، امام علیه السلام به همراه نزدیکانش راهی مدینه شد. مردم مدینه به گرمی از آن حضرت علیه السلام استقبال کردند.

امام علیه السلام در آن دیار بر ضد معاویه و توطئه ‏هایش علیه مسلمانان، به جنگ سرد متوسل شد. تا آنجا که پس از یک سال به شام، پایتخت خلافت اسلامی در آن روز رفت و در آنجا مردم را به نهضتی که برای به ثمر رساندن آن خلق شده و برای آن قیام کرده و با آن زندگی کرده بود، یعنی احقاق حق و نابودی باطل، دعوت کرد.

امام حسن علیه السلام دراین مسافرت تبلیغی به مردم شام تفهیم کرد که معاویه با این تبلیغات گمراه کننده، برای خلافت و رهبری مسلمانان شایستگی ندارد و می‏ خواهد مردم را به همان جاهلیت روزگار پدرش بازگرداند.
آن حضرت علیه السلام پیروانش را در هر گوشه و کناری رهبری می ‏کرد و صفوف آنان را نظم می ‏بخشید و استعدادهایشان را بارور می ‏ساخت و در برابر ستیزه‏ گری ها و فریب های معاویه، از آن دفاع می‏ کرد.   خطبه ‏های آن حضرت علیه السلام، در جان اهل شام تأثیر به سزایی داشت. امام حسن مجتبی علیه السلام بدین‏سان رهبری جناح سیاسی نیرومندی را بر ضد معاویه به عهده گرفت.

همچنین در همان زمان، آن حضرت علیه السلام به نشر فرهنگ اسلامی در سر تا سر مملکت اسلام، از طریق نامه یا گروهی از شاگردان برجسته‏ اش که خود امور مادی و معنوی آنان را بر عهده گرفته بود و آنان را به این سوی و آن سوی می‏ فرستاد و یا از طریق خطبه‏ هایی که در ایام حج و غیر آن ایراد می ‏کرد، همت می ‏گمارد. از این راه جریان فرهنگی اصیل امت را رهبری می ‏کرد[73.

از همین جاست که می ‏توان پی برد که چرا آن حضرت علیه السلام مدینه ‏ی منوره را به عنوان وطن دائم خود برگزید، زیرا در آن شهر گروهی از انصار و نیز کسان دیگری بودند که امام علیه السلام می ‏توانست با ارشاد و راهنمایی آنان، راهی برای هدایت امت بگشاید، چرا که انصار و فرزندان آنان از نظر فکری، مقتدای مسلمانان به شمار می رفتند.  

   سیاست خردمندانه امام حسن علیه السلام و جایگاه والای او در میان امت، معاویه را واداشت تا در در پی یافتن چاره ‏ای برآید. در منطق معاویه، ارتکاب هر جنایتی توجیه شده به شمار می ‏آمد. بنابر تعبیر سخیف وی، خداوند سپاهیانی در عسل داشت. هرگاه که او از کسی ناخشنود می ‏شد مقداری از عسل را به زهر می ‏آمیخت و وی را بدین حیله از میان برمی ‏داشت.

   معاویه این حیله را چند بار علیه امام حسن علیه السلام نیز آزمایش کرد، اما این زهر در آن حضرت علیه السلام کارگر نیفتاد و کوشش معاویه با شکست مواجه شد. از این رو معاویه به پادشاه روم نامه‏ ای نوشت و از وی درخواست کرد که زهری کشنده برایش ارسال دارد. پادشاه روم آن زهر کشنده را برای معاویه فرستاد و معاویه نیز آن را به وسیله «جعده»، همسر خیانتکار امام حسن علیه السلام، به آن حضرت علیه السلام نوشانید[74.

   در این توطئه، بیش‏ترین نقش را «مروان بن ‏حکم» که فرماندار مدینه بود ایفا کرد. وقتی معاویه تصمیم بر این جنایت هولناک گرفت، آخرین مرتبه، طی نامه ‏ای سرّی از مروان فرماندار خویش خواست تا در مسمومیت‏ حسن بن ‏علی علیه السلام سرعت گیرد و آن را در اولویت قرار دهد.

مروان جهت اجرای این توطئه مامور شد با «جعده دختر اشعث» همسر امام مجتبی علیه السلام تماس برقرار کند. معاویه در نامه‏ اش نوشته بود که جعده یک عنصر ناراضی و ناراحت است و از جهت روحی می ‏تواند با ما همکاری داشته باشد و سفارش کرده بود که به جعده وعده دهد بعد از انجام ماموریتش او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد و نیز توصیه کرده بود صد هزار درهم به او بدهد75]

  امام صادق علیه السلام فرمود: «جعده زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام مجتبی علیه السلام روزه داشت و روزهای بسیار گرمی بود، به هنگام افطار خواست مقداری شیر بنوشد، آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود، به مجرد این که شیر را آشامید، پس از چند دقیقه امام علیه السلام فریاد ... .»

 امام صادق علیه السلام در ادامه سخنان خود فرمودند: «امام مجتبی علیه السلام بعد از این که جعده او را مسموم کرد، دو روز بیش‏تر باقی نماند و از دنیا رفت و معاویه هم بدانچه وعده کرده بود وفا ننمود76]

   شهادت مظلومانه سبط اکبر رسول خدا صلی الله علیه و آله پرده نفاق را از چهره کریه معاویه کنار زد، پرده نفاقی که ذوالفقار امیرمؤمنان علیه السلام در صحرای صفین قادر بر دریدن آن نگردید.

   توطئه معاویه جهت مسموم نمودن امام مجتبی علیه السلام به قدری روشن و آشکار است که فرصت هر گونه انکار را از مورخان و دانشمندان گرفته است و از این ‏روست که آنان بدون اختلاف - جز در موارد اندک - آن را نگاشته ‏اند. بعضی از مورخان همانند ابن خلدون و لامنس خواسته ‏اند با بیان اینکه نسبت مسمومیت‏ حسن بن‏ علی علیه السلام به معاویه که به دست همسرش جعده دختر اشعث انجام شد، ساخته و پرداخته شیعه است و دامن معاویه از چنین نسبت‏هایی به دور است، تلاش کرده- اند تا دامن معاویه را از این جنایت هولناک تطهیر کنند[77.

   هنگامی که امام حسن علیه السلام رحلت کرد؛ امام حسین علیه السلام طبق وصیت او، جنازه‏ ی حضرت را برای تجدید عهد، کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بردند، مروان (که حاکم مدینه بود.) با دستیارانش از بنی‏ امیه به خیال اینکه می‏ خواهند جنازه‏ ی امام حسن علیه السلام را در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله  دفن نمایند، گرد هم آمدند و لباس جنگ پوشیدند تا از آن جلوگیری نمایند. عایشه نیز سوار بر شتر شد و به آنها پیوست.

   امام حسین علیه السلام رو به مروان کرد و فرمود: «اگر برادرم وصیت کرده بود که در کنار جدش پیامبر صلی الله علیه و آله دفن شود، می فهمیدی که تو کوچک‏تر از آنی که بتوانی ما را برگردانی و جلو دفن جنازه او را در میان حرم پیامبر صلی الله علیه و آله بگیری. » آنگاه امام حسین علیه السلام، محمد بن حنفیه و ابن عباس به همراه بنی‏ هاشم، جنازه امام حسن علیه السلام را به جانب قبرستان بقیع بردند و در کنار قبر «فاطمه بنت اسد سلام الله علیها»، به خاک سپردند.

 امام مجتبى به خوبى مي دانست كه بايد از قبر جدش احترام كرد و حاضر نشد براى دفنش در حرم مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله خونريزى شود چنانچه ديگران‏ از مرقد مطهر رسول خدا احترام نگذارده و بدون اجازه وارد خانه او شدند[78]. به روایت محدث قمی «مخالفان جنازه آن حضرت علیه السلام را تیرباران کردند، به طوری که هنگام دفن، هفتاد چوبه‏ ی تیر از پیکر مطهرش بیرون آوردند79]

مدینه منوره نیز برای تشییع جنازه‏ ی فرزند دختر گرامی رسول خدا  صلی الله علیه و آله، کسی که از هیچ اقدامی در جهت مصالح آنان فروگذار نکرد، به پاخاست. هنگامی که خبر شهادت امام حسن علیه السلام به معاویه رسید، او و اطرافیانش سجده شکر به جا آوردند و تکبیر گفتند.

  همسران و فرزندان حضرت علیه السلام  

در مورد تعداد همسران و فرزندان امام حسن علیه السلام سخنان مختلف و بسیار گفته شده است، گویی دستهای مرموزی در عصر بنی ‏امیه با تهمتهای ناجوانمردانه خواسته‏ اند شخصیت آن حضرت علیه السلام را با انواع دستاویزها در برابر علامت سؤال قرار دهند. امام حسن علیه السلام پانزده فرزند پسر و دختر داشت.

   بهترین آمار در این خصوص، کتاب ارزشمند «ارشاد» تألیف عالم بزرگ، شیخ مفید (وفات در سال 413 هجری قمری) است. از گفتار ایشان، در این مورد فهمیده می ‏شود که امام حسن علیه السلام دارای پانزده فرزند[80]

( 8 پسر و 7 دختر) بوده که هفت فرزندش از سه زن آزاد و بقیه از کنیزان بودند.

این تابلو نشان می ‏دهد که ازدواجهای امام حسن علیه السلام و فرزندان او، در آن عصر، مطابق معمول سایر مردم بوده است.

باید توجه داشت که ازدواجهای متعدد امامان علیهم السلام جنبه ‏ی حرم سرایی نداشته، بلکه فلسفه ازدواج های آنها در چند موضوع خلاصه می‏ شد:

1 - تولید نسل،

2 - حفظ شخصیت زنان و تربیت آنها،

3 – حفظ زنان از فساد اخلاقی،

4 - ازدواج پس از فوت همسر قبل،

5 - ازدواجهای افتخاری،

6 - احیای سنت ازدواج و پاسداری از آن و... .

   اگر فرض کنيم اين عددهاي بزرگ حقيقت داشته است بايد بگوييم مسلمانان آن عصر به واسطه علاقه خاصي که به پيامبر صلی الله علیه و آله داشتند، مي ‏خواستند به افتخار خويشاوندي و قرابت با پيامبر صلی الله علیه و آله نائل گردند و چون پيشواي دوم، نوه بزرگ آن حضرت  صلی الله علیه و آله و فرزند ارشد اميرمؤمنان بوده علیه السلام، گاهي دختران خود را داوطلبانه، به حضرت مجتبي علیه السلام تزويج مي کردند و تنها به تشريفات عقد شرعي اکتفا مي‏ نمودند، بنابراين آنان زنان افتخاري پيشواي دوم محسوب مي ‏شدند که صرفا روي جهت فوق با حضرت علیه السلام وصلت مي ‏کردند. نيز به احتمال قوي عده‏ اي از زنان که به نام همسران آن حضرت علیه السلام در تاريخ ثبت شده است زنان بي ‏پناهي بودند که امام مجتبي علیه السلام تکفل آنها را به عهده گرفته بود، براي آنکه تحقير نشوند، بر حسب ظاهر آنها را تزويج مي نمود82].  با توجه به اینکه با بروز جنگهای جمل، صفین، نهروان و شهادت بسیاری از مردان، همسران آنها که تعدادشان بسیار بود، بیوه می شدند، ازدواج با آنها از جهات مختلف، ضروری بود81].

   مورخين درباره همسران امام حسن علیه السلام سخن گفته و زياده هم گفته ‏اند و بسياري از ايشان در اين ميان در رابطه با تعداد آنها براساسي که نمي تواند منطقي باشد، مبالغه هم کرده‏ اند. برخي گفته ‏اند که تعدادشان ميان شصت تا هفتاد زن مي ‏باشد و برخي ديگر مدعي شده ‏اند که او با دويست و پنجاه زن ازدواج کرد و پدرش از اين کار او رنج مي ‏کشيد. برخي از مورخان، برخورد بي ‏طرفانه و عادلانه ‏اي دارند از جمله يکي از اينان مي‏ گويد: «تعدد همسران ميان مسلمانان امر رايج و شايعي بود و امام علیه السلام بيش از ديگران همسر اختيار نکرد و کمتر کسي از بزرگان اسلام است که وفات کرده و حداقل چهار همسر و طلاق داده‏ هايش به حدود پانزده زن، نرسد.»  

 رواياتي که امام حسن مجتبی علیه السلام را زن‏باره، توصيف مي ‏کنند، منبعي جز «مدائني» و امثال دروغگوي او ندارند.

مدائني و واقدي و ديگر مورخان پيشين، تاريخ را در سايه حکومتهايي نوشته ‏اند که با اهل بيت علیهم السلام سر دشمني داشتند و از هر وسيله ‏اي براي خدشه‏ دار کردن واقعيتهاي آنها و ضربه زدن به ايشان فروگذار نمي ‏کردند. 

حکام دولت عباسي نيز در تعصب و پليدي نيت، دست کمي از اسلاف اموي خود نداشتند آنها (عباسيها) در جعل احاديثي عليه علوي ها با آنها همدست بودند به ويژه نسبت به حسنيها کينه خاصي مي ‏ورزيدند چون بيشتر آنهايي که عليه ستم سر بر شورش برمي ‏داشتند از فرزندان و نوادگان امام حسن علیه السلام بودند.

   اما روايت نود همسر متعلق به شبلنجي در کتاب خود «نور الابصار» است که به هيچ کس نسبتش نداده است. شبلنجي کسي است که هر پژوهشگري متوجه مي ‏شود در روايات و احاديثي که نقل کرده هرگز دقتي به عمل نياورده است. حال آنکه شواهد و قراين بيشتر نشانگر آنند که اين روايت ساخته و پرداخته کينه توزان به اهل بيت هستند84] .   روايت هفتاد همسر را، هم چنانکه در شرح نهج ‏البلاغة آمده است، المدائني نقل کرده و روايت نود همسر را شيلنجي در نورالابصار و روايت دويست و پنجاه و سيصد همسر را مجلسي به نقل از «قوت القلوب» ابي ‏طالب المالکي متوفي سال 380، روايت کرده ‏اند83] .

   در «قوت القلوب» به روايت «الملکي» آمده است: «این یکی از موارد تشابه امام حسن علیه السلام با جدش، رسول خدا صلی الله علیه و آله است ... . » درباره این روایت بايد گفت بيش از هر روايت ديگر به افسانه شباهت دارد. زيرا از زبان هيچ يک از ديگر راويان، جاري نشده است که حال آنگه ابوطالب الملکي آنچنانکه معاصرينش تصريح دارند، هيستريک بوده و وقتي به بغداد رفت اهل بغداد در سخنانش هذيان و عدم تعادل رواني را مشاهده کردند85] .

   در «البحار» آنچنان که در کتاب «القرشي» نقل شد آمده است که وقتي امام حسن علیه السلام وفات يافت انبوهي از زنان پا برهنه و سربرهنه بيرون آمدند و مي ‏گفتند: «ما همسران حسن هستيم.»

گو اينکه برخي از غافلان شيعه آنچنان که شيخ راضي ياسين در کتاب خود «ملح الحسن» انجام داده اين گونه روايات را به عنوان اينکه فضيلتي براي امام حسن علیه السلام شمرده مي ‏شود و دليلي بر اعتماد مردم به اوست، پذيرفتند و در کتاب نام برده اشاره کرده است که او (امام حسن علیه السلام) زنان سه طلاقه را براي همسرانشان، حلال مي ‏کرد و همسران آنان در اين کار جز به او، اعتماد نداشتند.

او با اين سخن ناخواسته به امام حسن علیه السلام و اهل بيت علیهم السلام اهانت روا داشته است و در عين حال به برخي نادانان شيعه و کينه توزان ديگر فرصت داده تا اين دست روايات را مورد نقد و بررسي قرار دهند و برچسب هايي را بر امام علیه السلام وارد آوردند که هيچ کس و هيچ بزرگواري براي خودش نيز نمي ‏پسندد چه رسد به امام حسن علیه السلام که سرور جوانان بهشتي و دردانه رسول خدا صلی الله علیه و آله و بنا به اتفاق راويان و محدثان شبيه‏ترين مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله در صورت و سيرت است.

   مدائني که مدعي ازدواج امام با هفتاد زن مي ‏باشد تنها ده زن را براي او مي ‏شمارد. ازدواج امام علیه السلام با ده نفر زن در آن دوره امر شگفت ‏آوري نيست. زيرا ازدواج در ميان صحابه و تابعين، بسيار رايج و عادي بوده است86] .   

مورخان آن روز (چه شيعه و چه سني) با همه‏ ي تفحصي که در زندگي ائمه ‏ي معصوم عليهم‏ السلام داشتند و جزئيات زندگي آنان را زير ذره‏ بين قرار داده بودند، بيش از هيجده همسر با نام و نشان براي آن بزرگوار ذکر ننموده‏ اند که از اين تعداد، نام پنچ نفر مشخص نيست،

بلکه فقط نام قبيله ‏شان وجود دارد و چند نفر هم کنيز (أم ‏ولد) بوده ‏اند؛ که در آن روزگار ازدواج با آنان به صورت ملک يمين معمول بوده است.

با جمع‏ بندي و نقل‏ هاي مختلف پيرامون تعداد همسران آن حضرت، شمار آنان به هيجده نفر مي ‏رسد، اينک جاي اين پرسش است که 382 تن ديگر را براي چه بدان‏ها افزوده‏ اند87]؟!

   منظورشان از این کار، این بود که پسر بودن امام حسن علیه السلام را از رسول خدا صلی الله علیه و آله نفی کنند.   از عجایب دردآلود و غمبار روزگار که مخالفان پرکینه خاندان نبوت صلی الله علیه و آله، نسبت به امام حسن علیه السلام روا داشتند، این بود که روی پارچه ‏ای که روی قبر امام حسن علیه السلام انداخته بودند، این آیه را نوشتند: «ماکان محمد ابا احد من رجالکم...؛ محمد پدر مردان شما نیست88] »

با اینکه مناسب این بود «آیه‏ ی مباهله[89]» را بنویسند و روی قبر آن حضرت علیه السلام بگذارند، که در آن آیه، با جمله «ابنائنا» (پسران ما) به پسر بودن امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام تصریح نموده است؛ با توجه به اینکه پس از نزول این آیه، پیامبر صلی الله علیه و آله، حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام را در کنار خود با حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها به صحرا برای مباهله برد90] .

نتیجه گیری

   در زندگی امام حسن علیه السلام دو مساله همواره مورد بحث و گفتگو بوده است:

الف - صلح امام علیه السلام با معاویه؛

ب- موضوع ازدواج ها و طلاق های متعدد حضرت علیه السلام.

در این مقاله سعی شده است به ضمن مرور مختصری از زندگی حضرت علیه السلام، به این دو مساله پرداخته شود.

1- امام علیه السلام به عنوان امین الهی در راه حفظ و پاسداری از جهان بینی مکتب اسلام تمام تلاش خود را نمود.

امام علیه السلام توانست انحرافات و روشهای ضد مکتبی را آشکارا لمس نماید. امام علیه السلام آن شرایط را به خوبی درک کرده بود و کاملا دریافته بود که امت اسلام بیش از آنکه نیازمند کشیده شدن سریع به میدان جنگ و مبارزه باشد، نیازمند تفکر و تأمل در دلیل جنگ و اهداف مکتب است و این مستلزم فرصت کافی بود.

2- امام حسن علیه السلام تصمیم گرفت نخست به بازگرداندن اعتماد و قانع کردن امت اسلام به اهداف و برنامه‏ های مکتبی خود بپردازد.

3- بین شرایط حاکمیت امیرمومنان علیه السلام با شرایط امام حسن علیه السلام تفاوت وجود داشت.

اگر امیرمومنان علیه السلام نیز در شرایط امام حسن علیه السلام بودند، همین گونه رفتار می نمودند.

4- نوع بیماری اجتماعی که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام با آن درگیر بودند، متفاوت بود.

در دوره امام حسن علیه السلام، مسلمانان ایمان و اعتقاد آگاهانه ی خود را به رسالت و هدف مبارزه از دست داده بودند.

اگر چنانچه امام حسن علیه السلام برای ادامه ی مبارزه پافشاری می کرد هیچ نتیجه ای به نفع اسلام به دست نمی آمد. زیرا شهادت امام حسن علیه السلام در فضایی واقع می شد که توده ی مردم به رسالت این مبارزه شک داشتند. در نتیجه هیچ وجدانی، تکان نمی خورد و اوضاع جامعه ذره ای تغییر نمی کرد.

5- امام علیه السلام دعوت صلح معاویه را وقتی اجابت نمود که پذیرش صلح، خود پیروزیی بر معاویه و رسوا کننده ی سیاست های حیله گرانه وی بود.

6- موضع امام حسن علیه السلام، موضع شخصی صلح جو و آرامش طلب بود تا زمینه را برای جولان معاویه باز بگذارد و بدین طریق حقیقت وجودی او و افکار جاهلانه وی را رسوا سازد.

7- امام حسین علیه السلام هیچ گاه نتوانست مانند امام مجتبی علیه السلام ریاست حکومتی را عهده دار شود.

بلکه برخلاف امام حسن علیه السلام، محکوم و تحت فشار حکومت بود. فقط عده ای از یاران باوفا اهداف ایشان را حمایت می کردند. اما امام حسن علیه السلام حاکم و سیاستمداری بالفعل بود که حضور سیاسیش معاویه را وادار نمود نقشه ی مناسبی برای مواجهه با قدرت سیاسی امام علیه السلام طرح کند.

8- امام مجتبی علیه السلام راهی را برگزید که هر رهبر باتدبیر و خردمندی که به جای امام علیه السلام بود و با آن شرایط روبه رو می شد، به ناچار برمی گزید.

9- با بررسی بندهای قرارداد صلح امام حسن علیه السلام با معاویه، این نکته جلب توجه می کند که امام مجتبی علیه السلام در مورد خودش با معاویه شرط کرد که از میدان حکومت عقب نشینی کند اما نه صریحا و نه تلویحا هیچ گونه بیعت یا تبعیت سیاسی از معاویه اعلام نفرمود، تمام شرطی که امام علیه السلام با معاویه کرد این بود، مادامی که معاویه در قید حیات باشد ایشان از صحنه ی سیاسی دور می شود.

10- امام علیه السلام رهبر گروهی بود که بذر اولیه ی آن را پیامبر صلی الله علیه و آله  پاشید و امام علی علیه السلام آن را پرورش و نگهبانی کرد. این گروه، شیعیانی بودند که پیش بینی و مقدر شده بود همراه با گستره تاریخ، گسترش و امتداد یابند و امانت بزرگ اسلام را به نسل های بعدی برسانند.

11- امام مجتبی علیه السلام رهبری تمامی شیعیان را برعهده داشت در حالی که امام حسین علیه السلام چنین نبود و رهبری عده محدودی را برعهده داشت.

اگر امام حسن علیه السلام وارد جنگ می شد چون تمامی شیعه در چارچوب قدرت حکومتی داخل بودند، نمی بایست دست از جنگ بردارد تا آنکه آخرین نفر آنها که لزوما امام حسین علیه السلام هم جزء آنها بود، به شهادت می رسیدند و آن گاه نوبت به خود امام علیه السلام می رسید، در این صورت دیگر موجودیتی از اسلام باقی نمی ماند.

12- وقتی معاویه به طور علنی شرایط صلح مورد اتفاق با امام علیه السلام را در جلوی دیدگان مردم، زیرپا نهاد بسیاری از مسلمانان با اصرار از امام علیه السلام خواستند که آتش بس را فسخ کند و بار دیگر با معاویه روبه رو گردد؛ ولی امام مجتبی علیه السلام به طور کامل مسئله ی نقض آتش بس و صلح را رد نکرد؛ بلکه آن را با این منطق که برای هر چیزی اجل و حسابی است، به تأخیر انداخت.

13- اگر امام علیه السلام، مسئولیت حکومت را پس از شهادت پدر بزرگوارش علی علیه السلام به دست نمی‏ گرفت و بیعت را رد می ‏کرد، یقینا گفته می ‏شد، پدیده‏ ی شکی که در وجود مسلمانان رخنه کرده بود به خود امام حسن علیه السلام نیز سرایت کرده است و امام علیه السلام نیز مانند دیگر مسلمین در صحت و اهمیت مبارزه با دشمنان اسلام شک کرده است.

از همین جا بود که امام حسن علیه السلام ضرورت تصدی حکومت را احساس نمود و سعی کرد مسلمانان را آگاه کند که وی و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله  به مکتب و اهداف عالیه اسلام به همان میزانی معتقد و مؤمن ‏اند که از ساعت اولیه ‏ی آغاز فتنه در زندگی مسلمانان معتقد بودند. ایشان با پذیرش حکومت در واقع اعلام آمادگی نمود که از این به بعد تمامی مشکلات ناشی از حکومت و تبعات آن را که در رویارویی با منحرفین و گمراهان با آنها روبه‏ رو خواهد شد با کمال میل خواهد پذیرفت. 

    موضوع دیگری که در ارتباط با زندگی حضرت علیه السلام مطرح است ازدواج ها و طلاق های متعدد ایشان می باشد.

1- این موضوع، از موضوعات ساختگي است که، برخي از مورّخان اسلامي، آگاهانه يا ناآگاهانه به نقل آن پرداخته ‏اند.

همين کوتاهي‏ ها موجب شد دشمنان اسلام و اهل بيت‏ عليهم السلام  براي انتقام گرفتن از اسلام روي همين موضوع ساختگي، سخت پافشاري نموده و توهين و جسارت ها را از حد بگذرانند.

2- اين سخنان، تهمتي بيش نيستند؛ زیرا رواياتی که در این باره نقل شده اند هرگز با شأن و منزلت امام حسن مجتبي ‏علیه السلام سازگار نيست.

بيشتر اين نقلهاي تاريخي از سه مورّخ نقل شده است که کتاب هاي خود را زير سايه دولت هاي غاصب بني ‏عباس به رشته تحرير درآورده ‏اند. دلائل و شواهد موجود به خوبي نشان مي‏ دهد که تا پيش از منصورعباسي چنين افترايي در کتابها نبوده است و اين منصور بود که براي خنثي سازي شورشهاي علوي و حرکتهاي ضدّ حکومتي نوادگان امام حسن مجتبي علیه السلام اين تهمت و شبهه را عليه امام علیه السلام پايه ‏گذاري کرد.

3- چهره ‏اي که قرآن و سنت و ساير معصومين ‏عليهم السلام از امام حسن‏ علیه السلام  ترسيم کرده‏ اند، با رواياتي که نقل شده، قابل جمع نيست.

4- آن امام معصومي که براي حضور در برابر خالق يکتا، آن چنان لرزه بر اندامش مي ‏افتد، چگونه حاضر مي ‏شود خدا را به وسيله چهارصد مرتبه طلاق دادن - که مبغوض ‏ترين عمل حلال در نزد خداوند شمرده مي ‏شود - از خود برنجاند؟

5- روايات بر فرض صحّت، در زماني صادر شده است که اميرمؤمنان ‏علیه السلام در کوفه بوده ‏اند، اگر تعداد روزهاي حضور آن حضرت علیه السلام را در کوفه با حذف روزهاي جنگ جمل، صفين و نهروان و پيامدهاي آن حساب کنيم، به يقين دروغ بودن اين اتهام آشکار خواهد شد؛ چرا که آن فرصت بسيار کم و پردردسر گنجايش چنين مدعايي را نداشته است.

6- آيا نهي امام علي ‏علیه السلام نهي از منکر بود يا نهي از حلال؟ در هر دو صورت، هيچ کدام درست نيست؛ زيرا به شهادت آيه «تطهير»، هرگز فعل قبيح و منکر از امام معصوم مشاهده نمي ‏شود تا مورد نهي قرار گيرد. نهي از حلال هم نمي ‏تواند باشد؛ زيرا در کدام شريعت از حلال نهي شده که در اسلام چنين باشد؟!

7- آيا نهي اميرمؤمنان ‏علیه السلام با مقدمه بوده يا بدون مقدمه؟

اگر بدون مقدمه بوده، که چنين سخني با مقام والاي اميرمؤمنان ‏علیه السلام سازگار نيست که آن حضرت علیه السلام بدون يادآوري قبلي، آبروي فرزند خود را بريزد! و اگر پس از يادآوري بوده، ولي امام حسن ‏علیه السلام زير بار نرفته، اين هم با شخصيت والاي امام حسن مجتبي ‏علیه السلام سازگار نیست که اين گونه پدر و امام خويش را در تنگنا و مشکل قرار دهد.

8- آيا می توان تصور ‏کرد امام حسن مجتبي ‏علیه السلام با آن شأن و منزلت، اسباب شرمندگي پدر خويش را فراهم آورد تا جايي که حضرت علیه السلام دلتنگ شده و از خانواده‏ ها شرم و حيا کند، و يا از بيم دشمني طوايف و قبايل کوفه نسبت به آنها رنج برد؟!

9- امام علیه السلام در طول عمر، بيشتر از هشت يا ده‏ همسر نداشته که تعدادي از اين همسران کنيز بوده‏ اند.

داشتن اين تعداد همسر در آن زمان براي قاطبه مردم، امري طبيعي بوده است؛ بلکه برخي تعداد همسرانشان بيش از اين بوده، در حالي که کسي متعرض آنان نشده است. حال چه شد که در بين اين مردم، فقط امام حسن ‏علیه السلام مورد حملات بي شرمانه دشمنان قرار گرفت؟!

10- آيا نمي ‏شود حدس زد اين رقم بسيار بزرگ، نشانه ساختگي بودن اين احاديث است؟!

چرا ابوطالب مکّي که تعداد زنهاي امام حسن‏ علیه السلام را به 250 مي‏ رساند، جز چند نفر از آنها نام نمي ‏برد؟!

11- چرا مورخّان بيشترين آماري که براي فرزندان امام علیه السلام  داده‏ اند، بيش از سي و يک فرزند نيست؟!

آيا همه آن زنان عقيم و نازا بودند؟ آيا امام علیه السلام رغبتي به فرزند نداشت و يا از پرداخت نفقه و هزينه زندگي و تأمين معاش آنها عاجز بوده است؟!

12-  از جلوه‏ هاي مظلوميت امام علیه السلام شايعاتي است که براي او ساخته و آن را تبليغ کرده ‏اند.

اين شايعات بعدها در بين مردم نسل بعد پخش شد و بالاخره به صورت تاريخ درآمد. بعضی از مورخان اسلامی به این نکته دقت نکرده اند که حاصل اين طرز فکر، داشتن امامي است که خوي شهواني بر او غالب بوده و چنين فردي نمي ‏تواند حامل امانت امامت باشد. نکته‏ اي که حائز اهميت است اين است که آيا امکان آن براي فردي که معصوم و امام است وجود دارد يا نه؟!

13- اگر به احترام پيامبر صلی الله علیه و آله به او زن مي ‏دادند چه شد که برادرش حسين علیه السلام از آن دور ماند؟!

14- مردمي که حاضر بودند دخترشان افتخار زوجيت او را داشته باشد چرا او را غريب و تنها گذاردند؟!  

15- آيا به واقع زنان مي‏ دانستند حسن علیه السلام طلاق مي ‏دهد و باز همسر او مي ‏شدند؟!

16- اين همه مهريه‏ هاي نقد از کجا به دست مي ‏آمد؟!

17- چرا از نام و تبار و قبيله اين زنان در تاريخ اسمي نيست؟!

هر چه دامنه اين سؤالات وسيع‏تر شود، دامنه معماها وسيع‏تر و دادن پاسخ به آن ها مشکل‏تر مي ‏شود.

نباید به هیچ وجه هدف از شرح حالات پیشوایان دین را فراموش کرد و تاریخ آنها را مانند سایر زمان ها برای سرگرمی مطالعه نمود.

مردم مسلمان همیشه و بلکه در هر نماز تمنّای صراط مستقیم و دور بودن از هرگونه انحراف را داشته و دارند؛ این آرزو محال است به آسانی به دست آید، مگر با داشتن امامی که معصوم و مصون از هرگونه خطا و اشتباه بوده و از علوم لازم برای مصالح جامعه، کمال اطّلاع را داشته باشد. 

بزرگترین خدمت به بشر معرّفی این چنین امامی است که باید مقتدای مقام شامخ انسانیت و الگو برای کمالات بشریت باشد.

 -[1] محدث اربلی، کشف الغمه، فی معرفه الائمه علیهم السلام، تبریز، بنی هاشم، 1381 ق، چاپ اول، ج 1، ص450پی نوشت ها :

 -[2] ابراهیم، حسینی لیلابی، آمال الواعظین، بی جا، 1383، چاپ دوم، ج 2، ص462

 -[3]هاشم، رسولی محلاتی، زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1382، چاپ 12، ص 9

[4] ابراهیم، حسینی لیلابی، همان، ص463

[5] - علی، قائمی امیری، در مکتب کریم اهل بیت امام حسن علیه السلام، تهران، انتشارات امیری، 1374، ص36

[6] -  همان، ص37

[7] - همان، مقدمه

 [8]- احمد بن ابی یعقوب ابن واضح یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ترجمه ی محمد ابراهیم آیتی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1371 ش، چاپ ششم، ج 1 ص514 – احمد بن یحیی بن جلابر البلاذری، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417/199، چاپ اول، ج 1، ص539

[9] - محمدتقی، مدرسی، محمدصادق آل شریعت، هدایتگران راه نور (زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام)، قم، موسسه ی فرهنگی و اطلاع رسانی تبیان، ج 4، ص10

[10] - همان، ص11

[11] - همان، ص12

[12] - احمد، احمدی بیرجندی، چهارده اختر تابناک، مشهد، انتشارات قدس رضوی، 1363، ص92

[13] - محمدتقی، مدرسی، همان، ص21

[14] - علی، قائمی امیری، همان، ص36

[15] - ابراهیم، حسینی لیلابی، همان، ص466 – محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ در احوالات امام حسن علیه السلام، تهران، امیرکبیر، بی تا، ج 1، ص124

[16] - محمد، محمدی اشتهاردی، نگاهی بر زندگانی امام حسن علیه السلام، تهران، نشر مطهر، 1374، ص34

[17] - محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص15

- [18] محمدتقی، مدرسی، همان، ص13

[19] - احمد، احمدی بیرجندی، همان، ص92

[20] - محمد، روحانی علی آبادی، زندگانی حضرت زهرا علیهاسلام، تهران، انتشارات مهام، 1379 ش، چاپ اول، ص665

[21] - حبیب الله، اکبرپور، معجزات امام حسن علیه السلام، مشهد، نشر الف، 1382 ش، ص10

[22] - محمدتقی، مدرسی، همان، ص21

[23] - جعفر، مرتضی عاملی، تحلیلی از زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی علیه السلام، ترجمه ی محمد سپهری، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1376ش، ص193

[24] - محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص47

[25] - همان، ص48 – جعفر، مرتضی عاملی، همان، ص169

[26] - محمد، محمدی اشتهاردی، همان ، ص53

[27] - علی ، قائمی امیری ، همان ، ص127

[28] - محمدتقی، مدرسی، همان، صص22-24

[29] - محمدجواد، طبسی، مسئولیتهای امام حسن علیه السلام در دوران پدر، ماهنامه ی کوثر، خرداد 1379، شماره 39 به نقل از www.hawzah.net

[30] - عبدالحسین، امینی، الغدیر فی الکتاب و السنه و الادب، ترجمه ی محمدتقی واحدی، علی شیخ الاسلامی، تهران، بنیاد بعثت، 1386، ج 2، ص102

[31] - محمدجواد، طبسی، همان -محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص55

[32] - مطهر بن طاهر قدسی، البداء و التاریخ، ترجمه ی محمدرضا شفیعی کدکنی (آفرینش و تاریخ)، تهران، آگه، 1374، چاپ اول، ج 2، ص879

[33] - همان، ص814

 [34]- هاشم، رسولی محلاتی، همان، صص141-143

[35] - همان، ص144

[36] - احمد، زمانی، حقایق پنهان، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه ی علمیه ی قم، صص128-131

[37] - عزیزالله، عطاردی، زندگانی چهارده معصوم علیهم السلام، تهران، اسلامیه، چاپ اول، 1390 ق، ص292

[38] - ابوحنیفه احمد بن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، مراجعه جمال -الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1386 ش، ص216 - عبدالحسین، امینی، همان، ج 3، ص433

[39] - جعفر، ابراهیمی، آسمان دوم زندگی نامه ی امام حسن مجتبی علیه السلام، تهران، محراب قلم، 1378 ش، ص23

[40] - عادل ادیب، نقش امامان معصوم در حیات اسلام، دفتر نشر اسلامی، بی تا، ص199

[41] - همان، ص202

[42] - همان، ص204

[43] - همان، ص205

[44] - همان، ص207

[45] - همان، ص208

[46] - همان، ص209

[47] - همان، ص221

[48] - همان، صص222-227

[49] - عباس، قمی، منتهی الآمال، تهران، پیام آزادی، 1378، ج 1، ص367

[50] - محمدباقر، ساعدی خراسانی، ارشاد - نرجمه ی ساعدی خراسانی، تهران، اسلامیه، 1380 ش، چاپ اول، ص346

[51] - عباس، قمی، همان

[52] - همان، ص368

[53] - مهدی، پیشوایی، سیره پسشوایان، قم، موسسه ی امام صادق علیه السلام، 1388 ش، چاپ 21، ص103

[54] - محمدباقر، مجلسی، بحارالانوار جلد 10،(  زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام ) ترجمه ی محمد جواد نجفی، تهران، اسلامیه، 1362 ش، چاپ دوم، ص53

[55] - هاشم، رسولی محلاتی، همان، ص218

[56] - محمود، مهدوی دامغانی، ترجمه ی اخبار الطوال، تهران، نشر نی، 1371 ش، چاپ چهارم، ص265

[57] - احمد ابن یحیی جابر البلاذری ، همان ، ج 2 ، ص142

[58] - جعفر ، ابراهیمی ، آسمان دوم ( زندگی نامه ی امام حسن مجتبی علیه السلام   ) ، تهران ، انتشارات محراب قلم ، 1378 ش ، ص54

[59] - محمد ، محمدی اشتهاردی ، نگاهی بر زندگانی امام حسن  مجتبی علیه السلام   ، بی جا ، مطهر ، بی تا ، ص83

[60] - محمدجواد، نجفی، همان، ص25

[61] - همان، ص59

[62] - راضی، آل یس، صلح امام حسن علیه السلام علیه السلام ترجمه ی علی خامنه ای، بی جا، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ص307

[63] - محمدباقر، ساعدی خراسانی، همان، ص356

[64] - همان، ص357

[65] - محمدتقی، سپهر، همان، ص240

[66] - همان، ص241

[67] - همان، ص99

[68] - یعقوبی، همان، ص99

[69] - احمد بن علی طبرسی، احتجاج علی اهل اللجاج، ترجمه ی بهزاد جعفری، تهران، اسلامیه ، 1381 ش ، چاپ اول ، ج 3 ، ص71

[70] - محمدجواد، نجفی، زندگانی حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، تهران، اسلامیه، 1362 ش، چاپ دوم ص28

[71] - همان، ص24

[72] - احمد بن علی طبرسی، همان، ص67

[73] - علی، قائمی امیری، همان، ص278

[74] - هاشم، رسولی محلاتی، ارشاد – ترجمه ی رسولی محلاتی، تهران، اسلامیه، بی تا، چاپ دوم، ج 2، ص12

[75] - احمد، زمانی، همان، ص289

[76] - همان، ص290

[77] - ابوزید عبدالرحمن بن ابو عبدالله (ابن خلدون)، العبر تاریخ ابن خلدون، ترجمه ی عبدالحمید آیتی، موسسه ی مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1363 ش، چاپ اول، ج 1، ص642

[78] - محمدباقر، ساعدی خراسانی، همان، ص360

[79] - محمدجواد، نجفی، همان، ص171

[80] - هاشم، رسولی محلاتی، ارشاد – ترجمه ی رسولی محلاتی، ج 2، ص17

[81] - محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص136

[82] - مهدی، پیشوایی، زندگی امام حسن علیه السلام، قم، انتشارات هدف، 1380 ش، ص39

[83] - هاشم، معروف الحسنی، سیره الائمه الاثنی عشر (زندگی دوازده امام) بیروت، دارالتعارف و دارالقلم، 1392 ق، ترجمه ی محمد مقدس، نشر امیرکبیر، ج 1، ص604

[84] - همان، ص605

[85] - همان، ص606

[86] - همان، ص607

[87] - احمد ، زمانی، همان، ص340

[88] - سوره احزاب، آیه 40

[89] - سوره آل عمران، آیه 61

[90] - محمد، محمدی اشتهاردی، همان، ص134

منبع : مقاله «مظلوم همیشه ی تاریخ ( زندگی امام حسن علیه السلام)»، آمنه کریمی، تابستان 1390.

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث