سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا: در پاسخ عبدالله بن عمر

سخنان امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا: در پاسخ عبدالله بن عمر

۱۵ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلام
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
يا اَباعَبْدِالرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَاءْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اُهْدِىَ اِلى بَغِي مِنْ بَغايا بَنِى اِسْرائيل ؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائيل كانُوا يَقْتُلُونَ مابَيْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فى اءسْواقِهِمْ يَبِيعُونَ وَيَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ يَصْنعُوا شَيْئاً فَلَمْ يُعْجِّلِ اللّهُ عَلَيْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَاَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِيْزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِاللّه يا اَباعَبْدالرَّحْمنِ وَلا تَدَعَنَّ نُصْرَتى (1)

ترجمه و توضيح لغات:

هَوان حقارت و پستى
بَغِىّ زناكار

ترجمه و توضيح:

پيش از آنكه امام عليه السلام به مكه وارد شود، عبداللّه بن عمر براى عمره مستحب و انجام كارهاى شخصى در مكه به سر مى برد و در همان روزهاى اول ورود حسين بن على عليهما السلام كه تصميم گرفت به مدينه مراجعت كند، به حضور امام عليه السلام رسيد و به آن حضرت پيشنهاد صلح و سازش و بيعت با يزيد نموده و امام عليه السلام را از عواقب خطرناك مخالفت با طاغوت و اقدام به جنگ برحذر داشت و - بنابه نقل خوارزمى - چنين گفت : يا اباعبداللّه ! چون مردم با اين مرد بيعت كرده اند و درهم و دينار در دست اوست قهرا به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى كه اين خاندان با شما دارد، مى ترسم در صورت مخالفت با وى كشته شوى و گروهى از مسلمانان نيز قربانى اين راه شوند و من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
((حسين كشته خواهد شد و اگر مردم دست از يارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گرديد))
و پيشنهاد من بر شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش بگيرى و از ريخته شدن خون مسلمانان بترسى (2)
امام عليه السلام كه در گفتگوهايش با افراد مختلف به هريك از آنان سخنى متناسب و پاسخى در حدود درك و بينش و طرز تفكر طرف خطاب ايراد مى فرمود، در مقابل پيشنهاد عبداللّه بن عمر اين چنين پاسخ داد:
اى ابوعبدالرحمان ! مگر نمى دانى كه دنيا آنچنان حقير و پست است كه سر بريده (انسانى برگزيده و پيامبرى عظيم الشاءن مانند) يحيى بن زكريا(3) به عنوان هديه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائيل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائيل (با خداى بزرگ آنچنان به مقام مخالفت برآمدند كه ) در اول صبح هفتاد پيامبر را به قتل مى رساندند سپس به خريد و فروش و كارهاى روزانه خويش مشغول مى شدند كه گويا كوچكترين جنايتى مرتكب نگرديده اند و خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالا خره به سزاى اعمالشان رسانيد و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شديدترين وجهى فرا گرفت ؟
امام عليه السلام سپس چنين فرمود: يا ابوعبدالرحمان ! از خدا بترس ودست از نصرت و يارى ما برمدار!
بنابه نقل صدوق (ره ) چون عبداللّه بن عمر از پيشنهاد خود نتيجه اى نگرفت ، عرضه داشت : يا اباعبداللّه ! دوست دارم در اين هنگام مفارقت اجازه بدهيد آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكرر مى بوسيد من هم ببوسم . امام عليه السلام پيراهن خود را بالا زد و عبداللّه زير سينه آن حضرت را سه بار بوسه زد و در حالى كه گريه مى كرد چنين گفت :
((اَسْتَوْدِعُكَ يا اَباعَبْدِاللّه ...؛)) يا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى كنم ؛ زيرا تو در اين سفر كشته خواهى شد(4)

كارنامه عبداللّه بن عمر

بهتر است با قيافه واقعى و كارنامه عبداللّه بن عمر قدرى بيشتر آشنا شويم ؛ با قيافه كسى كه از طرفى به حسين بن على عليهما السلام صلح و سازش با يزيد بن معاويه را پيشنهاد مى كند و از طرف ديگر از راه تظاهر و رياكارى سينه حسين عليه السلام را مى بوسد و براى او اشك مى ريزد و از سوى ديگر با اينكه خودش از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل مى كند كه حسين را در راه قرآن خواهند كشت و هركس دست از يارى وى بردارد دچار ذلت و زبونى خواهد گرديد و با اين كه امام عليه السلام به صراحت به وى مى گويد:
((عبداللّه ! از خدا بترس و دست از يارى من برمدار))
او نه تنها به نصرت و يارى امام عليه السلام نمى شتابد بلكه مستقيم راه مدينه را پيش گرفته از آنجا با يزيد اعلان وفادارى مى كند و به جاى حزب اللّه ، به حزب شيطان مى پيوندد.
آرى با قيافه واقعى عبداللّه بن عمر آشنا شويم تا از اين راه با قيافه واقعى ساير عبداللّه ها و عبداللّه هاى زمان خود آشنا گرديم كه به جاى يارى حسين عليه السلام تظاهر به گريه كرده و آه و ناله سر مى دهند و چه بسا مخفيانه با يزيدها و طاغوتها پيمان وفادارى مى بندند!

1 - عبداللّه بن عمر و مخالفت با اميرالمؤمنان (ع)

پس از كشته شدن عثمان كه همه مسلمانان در مدينه با پيشنهاد و اصرار خودشان با امير مؤ منان عليه السلام بيعت نمودند، عبداللّه بن عمر جزء گروه هفت نفرى بود كه حاضر نشدند با على عليه السلام بيعت كنند و بهانه او در مخالفت با بيعت اين بود كه هروقت همه مسلمانان بيعت كردند، من نيز بيعت خواهم نمود، ولى من بايد آخرين كسى باشم كه با على بيعت مى نمايد!
مالك اشتر عرضه داشت : يا اميرالمؤ منين ! او چون ترسى از شمشير و تازيانه تو ندارد به چنين بهانه اى متمسك مى گردد، اجازه بدهيد او را تحت فشار قرار بدهيم .
امير مؤ منان عليه السلام فرمود: من كسى را مجبور به بيعت نمى كنم ، بگذاريد آزادانه هر راهى را كه مى خواهد انتخاب كند.
ولى يك روز براى آن حضرت خبر آوردند كه عبداللّه بن عمر براى سرنگون كردن حكومت وى به مكه رفته و مشغول توطئه چينى است . امام ماءمورى فرستاد تا جلو فعاليت ضدانقلابى و ضد حكومتى او را بگيرد و بالا خره عبداللّه بن عمر بدون موفقيت در اين راه به مدينه مراجعت نمود و تا آخر، حكومت على عليه السلام را به رسميت نشناخت و حاضر به بيعت با او نگرديد(5)، ولى پس از شهادت اميرمؤ منان عليه السلام با معاويه بيعت كرد و حكومت او را به رسميت شناخت .
و اين بود برخورد و رفتار عبداللّه بن عمر با شخصيتى مانند على عليه السلام و حكومتى مانند حكومت وى و بيعت او با معاويه و پذيرش حكومت او.

2 - عبداللّه بن عمر و بيعت با يزيد

هنگامى كه معاويه براى فرزندش يزيد از مردم بيعت مى گرفت ، عبداللّه بن عمر به گروه مخالفان پيوست ولى نه معاويه از مخالفت وى بيمناك بود و نه يزيد؛ زيرا خود معاويه كه با پسرش در باره مخالفان سخن مى گفت چون نام عبداللّه بن عمر به ميان آمد چنين نظريه داد:
((فَاَمّا عَبْدُاللّه بْن عُمَر فَهُوَ مَعَكَ فَالْزَمْهُ وَلا تَدَعْهُ؛)) عبداللّه بن عمر اگرچه از بيعت امتناع ورزيده است ولى دلش با تو است قدر او را بدان و از خود مران (6)
بر اساس پيش بينى معاويه مخالفت عبداللّه بن عمر با بيعت يزيد نه تنها ضررى متوجه او نمى كرد بلكه به موقع ، بزرگترين حمايت و پشتيبانى را از وى به عمل آورد و همان وقت كه بايد وارد جبهه مخالف يزيد شود و از قيام حسين بن على عليهما السلام حمايت كند آن حضرت را به صلح و سازش ‍ دعوت مى كند تا حكومت يزيد هرچه بيشتر تقويت و مستحكم شود و چون در اين راه با شكست مواجه مى گردد، با امام عليه السلام خداحافظى كرده ، راهى مدينه مى شود و از آنجا طى نامه اى كه به يزيد بن معاويه مى نويسد حكومت و خلافت او را با جان و دل مى پذيرد(7)
و در اين بيعت آنچنان قرص و محكم مى ايستد كه چون مردم مدينه پس از شهادت حسين بن على عليهما السلام بر ضد يزيد شوريدند و استاندار وى ((عثمان بن محمد)) را بيرون راندند، عبداللّه ، اقوام و عشيره و غلام و فرزند خويش را جمع كرد و طى سخنانى كه به پشتيبانى از حكومت يزيد ايراد كرد چنين گفت :
من از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:
((در روز قيامت براى هر فرد پيمان شكن ، پرچمى برافراشته خواهد شد كه معرف پيمان شكنى او گردد)).
عبداللّه به سخنانش چنين ادامه داد: و من بالاتر از اين غدر و پيمان شكنى نمى دانم كه با كسى بيعت كنند و سپس به جنگ او برخيزند و لذا اگر بدانم هريك از شما دست از بيعت يزيد برداشته و از مخالفين او حمايت كرده ايد رابطه من با او قطع خواهد گرديد (8)

3 - عبداللّه بن عمر و حجاج بن يوسف

پس از يزيد بن معاويه آنگاه كه عبدالملك مروان به خلافت رسيد و براى سركوبى ابن زبير، حجاج بن يوسف را به مكه گسيل داشت ، حجاج وارد مدينه گرديد، عبداللّه بن عمر شبانه براى بيعت به سوى حجاج شتافت و گفت :امير! دستت را بده تا براى خليفه بيعت كنم .
حجاج سؤ ال كرد: عبداللّه ! اين عجله براى چيست و مى توانستى اين بيعت را به فردا موكول كنى ؟
عبداللّه گفت : چون از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده ام كه فرمود:
((هركس بميرد در حالى كه امام و پيشوايى نداشته باشد مانند مردمان جاهليت مرده است ))
و ترسيدم كه شب هنگام مرگم فرا رسد و در اثر نداشتن امام ، مشمول گفتار پيامبر شده و از مردگان جاهليت محسوب شوم .
چون گفتار عبداللّه بن عمر به اينجا رسيد، حجاج پاى خود را از لحاف بيرون آورد و گفت : بيا به جاى دست ، پايم را ببوس (9).
يعنى تو كه امروز براى من حديث پيامبر را مى خوانى در زمان على بن ابى طالب و حسين بن على عليهما السلام چرا اين حديث را در بوته فراموشى قرار دادى ؟
و اين است معناى همان جمله اى كه خود عبداللّه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله نقل كرد كه : خوددارى از نصرت و يارى حسين عليه السلام موجب ذلت و زبونى خواهد گرديد.

نتيجه :

اين است چهره و قيافه واقعى عبداللّه بن عمر كه تاريخ به ما نشان مى دهد تا بدان وسيله عبداللّه هاى ديگر را در هر عصر و زمان بشناسيم و با خط آنها آشنا گرديده و هميشه از آن برحذر باشيم و باز اين تاريخ به عبداللّه هاى زمانها و اعصار و به عبداللّه هاى كنونى ما هشدار مى دهد كه اگر به بهانه هاى واهى حاضر نيستند آزادانه با على عليه السلام دست بيعت دهند بايد بيعت معاويه و يزيد را جانانه بپذيرند.
و اگر نخوت و تكبر، جهل و عناد به آنها اجازه نمى دهد به يارى حسين عليه السلام بشتابند، بايد در انتظار روزى باشندكه شبانه با ذلت و حقارت !راهى خانه حجاج ها گردند.
اينها بايد بدانند كه اگر دست مرموز و نامرئى بنى اميه براى نيل به هدفهاى خويش - كه تنها در منزوى بودن اهل بيت امكان پذير مى باشد - با تبليغات و هو و جنجال ، عبداللّه بن عمر را يكى از ((مكثرين )) در حديث و متخصصين در مذهب معرفى مى كند(10) و او نيز چهار نعل به استقبال اين جريان مى شتابد بايد به مجازات اين عمل ننگينش كه وجود وى وسيله بهره بردارى معاويه ها و يزيدها قرار گرفته است به پاى كثيف ترين و جنايتكارترين افراد بشر بوسه بزند:

(ذلِكَ لَهُمْ خِزْىٌ فِى الدُّنْيا وَلَهُمْ فِى اْلاخِرَةِ عَذابٌ عَظَيمٌ )(11)

دو نكته مهم :

در گفتگوى امام عليه السلام و عبداللّه بن عمر دو نكته مهم و حساس جلب توجه مى كند:
نكته اول در سخن امام عليه السلام اين است كه از جريان كشته شدن حضرت يحيى و به ارمغان رفتن سر بريده او به يك جنايتكار ياد مى كند و به طورى كه نقل شده است امام در طول سفر خويش از اين حادثه تلخ و جنايت بزرگ ، مكرر ياد مى نمود. و مسلم است كه طرح اين موضوع از ناحيه آن حضرت بدون اراده و توجه نبوده بلكه وجود يك تشابه تام در ميان قيام و مبارزه او و مبارزه حضرت يحيى عليه السلام كه منجر به ارمغان رفتن سر بريده آنان گرديد موجب شده است كه آن حضرت از آن حادثه تلخ سخن بگويد.
و اما نكته دوم ، در گفتار عبداللّه بن عمر است كه به هنگام وداع و خداحافظى با امام عليه السلام در حالى كه اشك مى ريخت گفت : يا اباعبداللّه ! تو را به خدا مى سپارم و تو در اين راه كشته خواهى شد.
آيا عبداللّه بن عمر از كشته شدن امام در آن سفر بجز اين كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله شنيده باشد از راه ديگرى مطلع گرديده بود و آيا از مطلبى كه بيگانگان درباره حسين بن على عليهما السلام باخبر بودند خود آن حضرت اطلاعى نداشت ؟ و اين همان مطلبى است كه ما در صفحات گذشته مكرر اشاره نموديم كه امام عليه السلام قطع نظر از موضوع ((علم امامت )) از راه عادى و از طريق خبرى كه به واسطه و بى واسطه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم به وى رسيده بود نسبت به جزئيات جريان عاشورا از اطلاع و آگاهى كامل برخوردار بود.

پی نوشت ها

1- لهوف ، ص 26. مثيرالاحزان ، ص 20.
2- مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 190.
3- در قرآن مجيد مانند گروهى ديگر از پيامبران معروف ، از زهد و وارستگى حضرت يحيى مخصوصا در طى چند آيه از سوره مريم سخن به ميان آمده است . و او در سال 28 ميلادى بر حسب وسوسه ((سالومه )) دختر ناپاك پادشاه معاصر خويش به طرز فجيعى به قتل رسيد.
4- امالى صدوق ، مجلس 30.
5- شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحديد، ج 4، ص 9 - 11.
6- امالى صدوق به نقل بحار، ج 44، ص 311.
7- فتح البارى ، ج 13،ص 60.
8- صحيح بخارى ، ج 9، كتاب الفتن .
9- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 242.
10- و از اينجاست كه مى بينيم مثلاً در مسند احمد بن حنبل كه بزرگترين مجموعه حديثى است از عبداللّه بن عمر بيش از 1700 حديث ولى از امام حسن مجتبى - عليه السلام - و حسين بن على - عليهما السلام - مجموعا 22 حديث ، آرى 22 حديث ، نقل شده است !!
11- سوره مائده ، آيه 33.

منبع: کتاب سخنان حسین بن علی (ع) از مدینه تا کربلا: محمدصادق فهیمی

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث